همانندپنداری مدل سه مرحلهای عشق و وضعیت سیال
دکتر اشکان فرهادی[1]
هرچند که میتوان عشق را بهعنوان یک انگیزه جهانی در نظر گرفت، اما چگونگی نمود آن در سایه سنن، فرهنگها و در زمانهای مختلف، بسیار متفاوت است. این تنوع نهتنها تحت تأثیر عوامل طبیعی (ژنتیکی) و تربیتی (شیوههای پرورش، شرایط خانواده، هنجارهای اجتماعی، باورهای دینی، ارزشهای شخصی، و تجربیات فردی) شکل میگیرد، بلکه ، تعامل پیچیده بین این انگیزه ذاتی و اثرات کنترلی ذهن منطقی بر آن، طیفی از تجربیات ذهنی و رفتاری را شکل میدهد که اغلب توجیه و تفسیر آنها بسیار دشوار است.
تلاشهای علمی متعددی برای درک جنبههای مختلف عشق صورت گرفته است. در این تلاشها، عشق به زیرمجموعهای از احساساتی نظیر وابستگی، صمیمیت، شور و اشتیاق تقسیم میگردد (Sternberg, 1986). از طرف دیگر، در مطالعات نورولوژیک با شناسایی فعالیتهای مغزی مرتبط با لذت و پاداش، مشخص شده است که هر کدام از اینها در قسمتهای مختلفی از مغز از جمله، در منطقه تگمنتال ونترال و هسته کادیت برای خود جایگاهی دارند (Bartels & Zeki, 2000).
ماهیت انتزاعی و چندوجهی عشق این امکان را فراهم میکند که بتوان آن را به شیوههای گوناگونی درک کرد و آن را بهعنوان یک مسیر، هدف، سفر، تجربه، حالت، فرآیند و یا یک نوع از بودن تلقی کرد و لذا ویژگیهای بیشماری را به این مفهوم عمیق و پیچیده نسبت داد.
با این حال، درک این انگیزه تحولآفرین، که قادر است خلاقیت، انعطافپذیری، و معنای عمیق در زندگی ایجاد کند، فراتر از محدوده یک نگاه علمی است. همه انواع عشق، چه بهصورت اشکال اغراقآمیز اشتیاق، شیدایی زودگذر، تعهد پایدار، یا حتی شیفتگی، همواره مانند محوری در زندگی انسانی باقی خواهد ماند تا انسانها را به سمت آرمانهایشان سوق دهد.
در این مقاله، مدل جدیدی از عشق به نام مدل سه مرحهای عشق بر مبنای تئوری وضعیت سیال مطرح میگردد، که میتواند بهعنوان یک چارچوب برای توضیح حالات مختلف این احساس بهکار گرفته شود. هدف این مدل پیشنهادی، سادهسازی این احساس پیچیده از طریق نشانگذاری شباهتهای میان عشق و وضعیت سیال است. بر اساس این چارچوب، عشق به جنبهها و زمینههای مختلف تقسیم میگردد. هدف این رویکرد، ارائه درکی روشنتر از این تجربه انسانی است تا شاید بتوان ساختار آن را برای بررسی تحولاتآفریده شده از این جوهره زندگی به تصویر کشید.
سفر عشق: نوردی از اشتیاق تا وصال بر اساس مدل سه مرحلهای عشق (TML)
مدل سه مرحلهای عشق (TML) چارچوبی جامع برای درک چگونگی شکلگیری، تعمیق، و تحول عشق در طول زمان ارائه میدهد. این مدل، عشق را نه بهعنوان یک رویداد منفرد یا یک احساس پاینده، بلکه بهعنوان فرایندی پویا و تکاملی تعریف میکند که در سه مرحلهی متمایز اما بههمپیوسته تکامل مییابد:
اشتیاق (مرحله پیشا عشق)
قدم نخست سفر عشق با اشتیاق است. اشتیاق جرقه نخست آتش وجود در آغاز سفر فرد به سمت هدف و یا معشوق—یک شخص، یک موضوع، یا یک آرمان—است.
در این هنگام، ذهن منطقی و قدرت استدلال با تسلط کامل بر اشتیاق نقش کلیدی خود را در تعین آمادگی فرد، امکانپذیری دستیابی به هدف، انتخاب مسیر، میزان خطر پذیری، هزینه سفر و عوامل بیرونی اعمال میکند.
این مرحله، هر چند که در مواردی اشتیاق بسیار پر شور و آتشین است اما شاید نتوان این مرحله را به خودی خود عشق نامید، چرا که این مرحله زمینهساز تعمیق ارتباط عاطفی در مراحل بعدی است و از این باب آن را مرحله پیشاعشق میخوانیم.
عشق – مرحلهی غوطهوری عمیق احساسی
عشق مرحلهای است که در آن نیروی اشتیاق از حیطه تسلط ذهن منطقی و قوه استدلال فراتر میرود و به نیروی احساسی قدرتمند تبدیل شده که با تعهد عمیق و تسلیم عاطفی همراه است.
این مرحله شامل سه جزء کلیدی است:
تعلق – احساس تعهد و پیوند عاطفی عمیق با معشوق، بی چشمداشتی متقابل متقابل یا مالکیت بر او.
تسامح (نادیدهگرفتن عمدی کاستیها، موانع یا پیامدها)، جایی که احساسات بر منطق غلبه میکنند.
آفرینش – قدرت تحولآفرین عشق، جایی که عشق هویت فرد را شکل میدهد، خلاقیت را تقویت میکند، و به آفرینش شخصی یا هنری منجر میشود.
عشق در این مرحله تجربهای بسیار عمیق است که فرد را در خود غوطهورمیسازد و برداشت، اولویتها، و اعمال فرد را دگرگون میکند.
وصال (پسا عشق) – مرحلهی شکلگیری رابطه و تحول
با رسیدن به وصال، عشق از یک تجربهی فردی به یک تجربهی مشترک تکامل مییابد، که منجر به شکلگیری یک رابطهی عاشقانه میشود. این رابطه برای پایداری، نیاز به تعهد، احترام، و مشارکت متقابل دارد.
عشق که تا پیش از وصال تجربهای کاملاً شخصی است، در مرحله پسا عشق وصال، به ارتباطی دوسویه و متقابل تبدیل میشود، که ثبات و عمق احساسی را به ارمغان میأاورد.
در عشقهای فرافردی مانند عشق به هنر، علم، یا یک آرمان، وصال بهصورت تعهدی در استمرار و پیگیری مدام نمایان میگردد.
وصال پایان عشق نیست—بلکه آغازی نو از شکل متحول عشق، محیط به ضوابط یک رابطهی مشترک است. در ادامه ایت تحول و حرکت، عشق همچنان به تکامل خود ادامه میدهد.
این مدل، عشق را بهعنوان یک مسیر در حال تحول، از اشتیاق تا وصال یا ارتباط متقابل، تبیین میکند و درک بهتری از مراحل گوناگون عشق و تغییرات آن در طول زمان ارائه میدهد.
استعاره ظرف و مایع برای سادهسازی پیچیدگیهای عشق
شاید بتوان از استعارهای برای سادهسازی پیچیدگیهای عشق سود جست. در این استعاره، پیچیدگیهای عاطفی عشق را میتوان به یک ظرف و مایع آن تشبیه کرد. در این استعاره، ذهن منطقی و مستدلکه متاثر از ژنتیک، تربیت، تجربیات، باورها و هنجارهای اجتماعی است به ظرفی تشبیه میگردد که برای نگهداری سیال غرایز و امیال است. در واقع عقل و قوه منطق به غرایز شکل داده و آنها را کنترل می کنند و شاید این امر یک وجه مشخصه مهم میان انسان و حیوان است.
در این استعاره، زمانی که امیال و حس اشتیاق با افزایش خود از ظرف عقل و استدلال سرریز کند، و حجم آن به حدی رسد که ظرفیت ذهن منطقی دیگر جوابگوی آن نباشد، این شیدایی به شکل عشق ظاهر میشود. در این مرحله، عشق هنوز یک تجربه شخصی بوده و مایع عشق و علاقه محدود به تک ظرف واحد فرد در سفر او به سوی معشوق است.
اما پس از وصال، تغییرات ساختاری، پویایی عشق را در مسیر خود بطور کل دگرگون میسازد—ظرف تکنفره عشق به ظروف مرتبط تبدیل شده و عشق دیگر یک نیروی انفرادی نیست، بلکه مایعی مشترک است که بین ظروف مرتبط هر دو فرد جریان مییابد. این سیستم مرتبط، تمثیلی است از تبادل دوطرفه احساسات، تعهدات، و تحولات که در فرآیند آن عشق به یک رابطه عاشقانه مبدل میگردد. در این هنگام عشق به اشتراک گذاشته شده و صورت آن از یک تجربه فردی به یک تجربه مشترک تکامل مییابد. این رابطه عاشقانه توسط هر دو طرف این رابطه حفظ و تغذیه میشود.
با استفاده از همین استعاره میتوان دید که وقتی یک رابطه پیش از عشق وجود داشته باشد (مانند رابطه دوستی، همکاری، آشنایی) و ظروف پیشاپیش بهنوعی به هم متصل شدهاند، ظهور مایع عشق در این ظروف مرتبط، بهآرامی صورت میپذیرد به گونهای که این فرآیند باعث تبادل عاطفی دوطرفه شده و میتواند یک رابطه غیرعاشقانه را به یک رابطه عاشقانه تبدیل کند. در این نوع از روابط، عشقی که پس از وصال توسعه مییابد، برخلاف الگوی سنتی اشتیاق-عشق-وصال، بهندرت به حدی از شدت و حدت میرسد تا بتواند بر ذهن منطقی غلبه کرده و وجوه بارز عشق آتشین را آشکار سازد. در این مسیر جایگزین، عشق هیچگاه فرصت نمادین یک تجربه فردی که قوه تعقل را سرریز کند، نخواهد جست و از ابتدا یک تجربه مشترک است که توسط تبادل متقابل شکل گرفته و زیر سیطره ذهن منطقی و مستدل عمل میکند.
این استعاره ساده، چارچوبی برای درک بهتر از چگونگی ظهور، تکامل و تحول عشق ارائه میدهد و بر ماهیت سیال، تحولآفرین، و وابسته به بستر عشق تأکید میکند.
انطباق مدل سهمرحلهای عشق با وضعیت سیال
شباهتهای زیادی میان وضعیت سیال (FLOW)، که توسط میهالی چیکسنتمیهای (1990) توصیف شده و تجربه عشق در مدل سهمرحلهای عشق (TML) وجود دارد.
ارزیابی در مرحلهی اشتیاق در عشق و تجربهی بهینه در وضعیت سیال (FLOW)
در مدل سه مرحلهای عشق (TML)، نقش ارزیابی منطقی در مرحلهی اشتیاق شباهت زیادی به مفهوم تجربهی بهینه در وضعیت سیال (FLOW) دارد. در وضعیت سیال، فرد سطح مهارتهای خود را با میزان دشواری یک فعالیت تطبیق میدهد تا تعادل مناسبی برای غوطهوری عمیق در آن تجربه ایجاد شود.
بهطور مشابه، در TML، ارزیابی توسط قوای ذهنی و مستدل در مرحله اشتیاق، شامل بررسی آمادگی شخصی امکانپذیری عشق است، که در آن فرد خود را در برابر پیچیدگیهای مسیر عشق سنجیده و با آمادگی منطقی و آگاهانه، پایهای محکم برای ورود به تجربهی غوطهوری عمیق عشق در مرحلهی بعد را فراهم میکند.
غوطهوری در عشق و در وضعیت سیال (FLOW)
هر دو وضعیت عشق و وضعیت سیال فرایندی را توضیح میدهند که درطی غرقهسازی عمیق آن، فرد کاملاً در لحظه حال غرق شده و توجه خود را از عوامل بیرونی منحرف میسازد. ظهور عشق، درست مانند آغاز وضعیت سیال، با تمرکز شدید مشخص میشود که اغلب باعث نادیده گرفتن سایر جنبههای زندگی شده و یک تجربه فراگیر و همهجانبه ایجاد میکند.
وضعیت سیال، طبق تعریف چیکسنتمیهای، حالتی است که در آن فرد چنان در یک فعالیت درگیر میشود که آگاهی از زمان، خودآگاهی و نگرانیهای بیرونی را از دست میدهد. به گونه ای مشابه، هنگامی که فرد عاشق میشود، این غرق شدن در عشق منجر به تمرکز شدید بر معشوق یا موضوع عشق میشود، بهگونهای که سایر اولویتها را تحتالشعاع قرار میدهد. هر دو حالت شامل احساس درگیری خودبخودی و رها شدن در تجربه بدون کنترل آگاهانه هستند، که با درک عشق بهعنوان یک نیروی خودجوش همسو میشود.
یکی دیگر از ویژگیهای مشترک بین وضعیت سیال و عشق، لذت و رضایت شدید است. وضعیت سیالاغلب با احساس پاداش درونی همراه است، جایی که خود عمل بهتنهایی معنادار به نظر میرسد، بدون توجه به نتایج بیرونی. در عشق نیز، پیوند عاطفی حتی بدون وجود ارتباط با معشوق حس رضایت عمیق مشابهی را ارائه میدهد که وابسته به تأیید بیرونی نیست و به جایی میرسد که فرقی بین عشق و معشوق نیست
علاوه بر این، هر دو وضعیت سیال و عشق نقش ذهن منطقی را به حداقل میرسانند و به احساسات، شور و اشتیاق، و غرایز اجازه میدهند تا بر فرآیند غالب شوند. در عشق، این امر را میتوان در آمادگی فرد برای پذیرش آسیبپذیری، عمل بر اساس امیال، و تسلیم شدن به عمق عاطفی بدون تحلیل یا توجیه بیشازحد مشاهده کرد. در وضعیت سیال، این امر بهعنوان هماهنگی طبیعی بین چالش و مهارت ظاهر میشود، که منجر به از بین رفتن کنترل آگاهانه میشود، جایی که فرد کاملاً در تجربه غرق شده است بدون آنکه آن را بیشازحد تجزیهوتحلیل کند یا در برابر آن مقاومت نشان دهد.
این شباهتها نشان میدهند که وضعیت سیال میتواند چارچوب مفیدی برای درک شدت عاطفی، غرقهسازی، و قدرت تحولآفرین عشق فراهم کند. با پذیرش این مدل، میتوان بینش عمیقتری نسبت به نحوه تغییر تمرکز فرد تحت تأثیر عشق، تقویت تجربیات او، و خلق لحظاتی از معنا و ارتباط عمیق بهدست آورد—تجربیاتی که هم همهجانبه هستند و هم رهاییبخش.
تمایز عشق و وضعیت سیال پس از مرحله غوطهوری
در حالی که وضعیت سیال (FLOW) و عشق شباهتهای بسیاری دارند، اما پس از وصال در عشق و رسیدن به هدف در FLOW، مسیر آنها بطور مشخصی از هم جدا میگردد. شکی نیست که وضعیت سیال در ذات خود پدیدهای موقتی است و بهطور طبیعی پس از دستیابی به هدف از بین میرود. حال آنکه، عشق با وصال پایان نیافته و دچار یک دگرگونی اساسی میگردد.
در وضعیت سیال، قطع ناگهانی درگیری ذهنی و احساسی اجتنابناپذیر است، زیرا پس از تکمیل چالش، دیگر نیازی به سرمایهگذاری شناختی و عاطفی کامل وجود ندارد. این پایان ناگهانی اوج غوطهوری اغلب به احساسی از خلا و تهی بودن منجر میشود.
اما در عشق، وصال آغازگر یک دگردیسی و دگرزیستی است. برخلاف FLOW که با پایان چالش، قطع ارتباط و عدم درگیری را به همراه دارد، عشق با ورود به رابطهای عاشقانه به مسیر خود ادامه میدهد و موجب تعهد و تحول متقابل میشود. این روند متضمن این امر است که در صورت وصال، هیچ خلا یا پایان ناگهانی در این سفر عشق به وجود نخواهد آمد.
در حالی که FLOW چرخهای از چالشهای موقتی است و برای حفظ خود نیاز به چالشهای جدید دارد، عشق یک مسیر تحولآفرین محسوب شده و از طریق تعمیق ارتباط و پیوند درونی دوام خود را متدارم میسازد.
بنابراین، در حالی که FLOW تجربهای موقتی از رضایت را فراهم میکند، عشق یک نیروی پایدار و تکاملی است که نهتنها خود فرد، بلکه روابط را به شکلهای عمیق و ماندگار متحول میسازد.
و شباهتهای میان وضعیت سیال (FLOW) مراحل مدل سهمرحلهای عشق
وضعیت سیال (FLOW)، شباهتهای عمیقی با سه جز اصلی تعلق، تسامح، و تولد مرحله عشق مدل سهمرحلهای (TML) دارد که در زیر به توضیح آن خواهیم پرداخت:
تعلق → ادغام عمل و آگاهی در حالت سیال
در وضعیت سیال، یکی از ویژگیهای تعیینکننده ادغام عمل و آگاهی است، به این معنا که فرد چنان در یک فعالیت درگیر میشودکه احساس اتحاد کامل با آن پیدا میکند. در عشق نیز، فرد احساس ارتباط عمیق با موضوع عشق را در وجود تعلق تجربه میکند. در تعلق، عاشق احساس یکیشدن با معشوق را به صورت واحد شدن با چیزی فراتر و بزرگتر از خود احساس کرده و خود را وقف معشوق میداند. . تعلق، تسلیمی ارادی در برابر تجربه عشق است. همزمان در وضعیت سیال، زمانی که فرد بهطور کامل در یک فعالیت غرق میشود، دیگر مرزی میان خود و عمل نمیبیند و مرزی بین خود و چالش نمیکشد.
تسامح → از خود بیخودی در حالت سیال
در FLOW، افراد به حدی از خخود بیخود شدن میرسند. این به آن معنا است که دیگر بر قضاوتهای بیرونی، تردیدها یا ترسها تمرکز نمیکنند در تسامح نیز، فرد آگاهانه منطق، محاسبات، و حتی عواقب احتمالی عشق را نادیده گرفته و یا آنها را بدون تردید میپذیرد. مشابه این پدیده، در وضعیت سیال، فرد از تحلیل عملکرد خود دست کشیده و بهجای آن، کاملاً در لحظه غرق میشود. جالب اینکه، در عشق نیز فرد با عینک خوشبینی خود به دنیا نظر کرده و اجازه میدهد که شور و اشتیاق شدید بر منطق غالب شود.
همچنین، همسویی وضعیت سیال با حس بیزمانی حاکی از آن است که فرد دیگر نگران گذشته یا آینده نیست و مشابه آن فرد در تسامح عشق، تنها بر تجربه کنونی عشق تمرکز میکند و امید جایگزین ترس میگردد، آن چنان که است که همه اعتراف دارتد که «عشق کور است».
تولد → تجربه خودجوشی و نوآوری در حالت سیال
یکی از ویژگیهای کلیدی FLOW، ماهیت خودجوشی آن (Autotelic Experience) است، به این معنا که تجربه بهخودیخود ارزشمند و رضایتبخش است و مستقل از هر تأیید بیرونی معنا پیدا میکند. تولد جزء نهایی و اوج مرحله عشق است. تولد، فرد را از خواستهها و منافع شخصی فراتر برده و به خلق چیزی فراتر از خود میگمارد—چه در هنر، نوآوری، یا تحول فردی.
درست همانطور که افراد در FLOW به اوج خلاقیت خودبخودی دست مییابند، در عشق نیز این مرحله منجر به دگردیسی عاشق میشود و در حین آن عاشق مبدل به یک آفریننده شده و در قالب هنر، ادبیات، کشف علمی، یا تعالی معنوی چیزی نو خلق میکند و یا با دگردیسی درونی به فردی دگر تبدیل میشود. این حالت از عشق همسوی خلاقیت و نوآوری وضعیت سیال است که در آن فرد بی نیاز از داوریهای بیرونی و اجبارها، بلکه با الهامهای بیحدومرز درونی، بهترین عملکرد خود را ارائه میدهد.
نتیجهگیری
مدل سهمرحلهای عشق (TML) و وضعیت سیال (FLOW) هر دو تجربیاتی دگرگونکننده را توصیف میکنند که از طریق مراحل غوطهوری، تسلیم احساسی، و در نهایت، خلق و آفرینش تکامل مییابند. در حالی که مسیر آنها از جهاتی مشابه است، نقطهی پایان آنها کاملاً متفاوت است. وضعیت سیال پس از دستیابی به هدف، بهتدریج محو میشود، در حالی که عشق پس از وصال، به تعهدی جدید و تحولی مشترک تبدیل میشود.
با ادغام این دیدگاهها، میتوان درک عمیقتری از نقش عشق و وضعیت سیال در تعالی تجربهی انسانی به دست آورد. هر دوی این دو پدیدهها لحظاتی سرشار از معنا، درگیری احساسی، و تحول شخصی را شکل میدهند. این مقایسه، نشانگر این نکته است که عشق صرفاً یک احساس نیست، بلکه یک فرآیند عمیقً است که مشابه با وضعیت سیالمنجر به غرطهوری احساسی، جذب کامل، تسلیم عاطفی، و تکامل خلاقانه دارد.
همانطور که در وضعیت سیال، حالتی از بهینه سازی چالشها بهمراه رضایت وجود دارد، عشق نیز سفری مشابه را دنبال میکند که در آن تجربه درک، هویت، و اهداف دگرگون میگردند.
اما برخلاف وضعیت سیال که پس از اتمام، اثر آن به سرعت از بین میرود، اثر عشق ماندگار است. عشق در تکامل مداوم خود، تعهد و تحول درازمدت را تقویت میکند.
با درک این شباهتها، دیدگاه ما نسبت به عشق از یک احساس ایستا به یک فرآیند پویا گسترش مییابد—فرآیندی که از طریق غوطهوری، فداکاری، و آفرینش شکل میگیرد. همانگونه که در وضعیت سیال تجربهای شگرف انسان را به سطح بالاتری از تمرکز و رضایت میرساند، عشق نیز این پتانسیل منحصربهفرد را دارد که زندگی را با عمق، معنا، و احساس رضایتی پایدار غنی سازد.
منابع
1. چیکسنتمیهالی، م. (1990). وضعیت سیال: روانشناسی تجربه بهینه. انتشارات هارپر و رو.
2. فیشر، ه. (2004). چرا عاشق میشویم: طبیعت و شیمی عشق رمانتیک. انتشارات هنری هولت و کمپانی.
3. استرنبرگ، ر. ج. (1986)). نظریه مثلثی عشق. بررسی روانشناسی، 93(2)، 119–135. https://doi.org/10.1037/0033-295x.93.2.119
4. بارتلز، ا. و زکی، س. (2000)). پایههای عصبی عشق رمانتیک. نورورپورت، 11(17)، 3829–3834. https://doi.org/10.1097/00001756-200011270-00046
5. نیچه، ف. (1974)). علم شاد. (ترجمه ویلیام کافمن). انتشارات وینتیج بوکس. (اثر اصلی منتشر شده در 1882)
1. Csikszentmihalyi, M. (1990). Flow: The Psychology of Optimal Experience. Harper & Row.
2. Fisher, H. (2004). Why We Love: The Nature and Chemistry of Romantic Love. Henry Holt and Company.
3. Sternberg, R. J. (1986). A triangular theory of love. Psychological Review, 93(2), 119–135. https://doi.org/10.1037/0033-295x.93.2.119
4. Bartels, A., & Zeki, S. (2000). The neural basis of romantic love. NeuroReport, 11(17), 3829–3834. https://doi.org/10.1097/00001756-200011270-00046
5. Nietzsche, F. (1974). The Gay Science. (W. Kaufmann, Trans.). Vintage Books. (Original work published 1882)