مسابقه‌ی زندگی: عدالت فراتر از خط پایان

یک رؤیا

روزی در خواب دیدم که در مسابقه‌ای می‌دویدم. با هر گام و هر نفس، سرعت و توانم بیشتر می‌شد. اما هر چه به خط پایان نزدیک‌تر می‌شدم، خط پایان عقب‌تر می‌رفت و از من دورتر می‌شد! در لحظه‌ای حتی خودم را دیدم که در دوردست، جلوتر از من می‌دوید، دور از خط پایان، گویی در تعقیب سایه‌ی خودم بودم.

مسابقه‌ی زندگی

زندگی اغلب به مسابقه‌ای تشبیه می‌شود و این مسابقه معمولاً بر مبنای رقابت، سرعت، و پیروزی فردی فهمیده می‌شود. اما اگر با دقت بیشتری بنگریم، مسابقه‌ی زندگی بر پایه‌ی اصولی دیگر بنا شده است؛ اصولی که معنای تلاش را تغییر داده،  خط پایان را بازتعریف می‌کنند و حتی مفهوم پیروزی را دگرگون می‌سازند.

ارزش تلاش

در این مسابقه، تلاش ضرورتی انکارناپذیر است. سرعت، استعداد ذاتی و عزم راسخ همگی شانس موفقیت را افزایش می‌دهند. مطابق با قانون علیت، هر گونه تلاش چه به صورت آشکار و چه پنهان تاثیر گذار است. همان‌گونه که بدن بی‌ورزش پژمرده می‌شود و ذهن، بی‌فعالیت فرومی‌پاشد، زندگی نیز بدون انرژی و همت بی‌معنا می‌گردد. در این مسابقه، تلاش، هم عنصر اصلی مسیر و هم گواه موفقیت است. و دقیقا به علت وجود همین نقش تلاش است که مسابقه‌ی زندگی به عرصه‌ای عادلانه برای همگان تبدیل می‌شود.

جایزه، همان خوشحالی راستین است

مسابقه‌ی زندگی با یک خط پایان به فرجام نمی‌رسد، بلکه خطوط پایان متعددی دارد که هر یک نمادی از دستاوردی تازه‌اند. بر خلاف مسابقات معمول که جام‌ها یا دارایی‌ها نماد پیروزی‌اند، در اینجا تنها جایزه‌ی اصیل حس خوشحالی و رضایت است. حتی اگر موفقیت مادی دنبال شود، ارزش آن تنها زمانی معنا می‌یابد که با ارز شادی مبادله گردد. دارایی بدون حس خوشحالی از آن، پوچ است. دستاورد، بدون حس آرامش و رضایت حاصل از آن بی معناست. در اینجاست که هر دستاوردی برونی، به پاداشی درونی مبدل ‌می‌گردد. و شاید عدالت به گونه‌ای خاص در اینجا جلوه‌گر می‌گردد، چرا که امکان دستیابی به پاداشی درونی حتی برای افرادی که از نظر دیگران به خط پایان نرسیده‌اند فراهم می‌گردد.

خط آشکار پایان در برابر خط پایان پنهان

اگرچه مسیر زندگی با نشانه‌های مشخص و خطوط آشکار پایان مشخص شده است، اما خط‌های پایان حقیقی نامرئی‌اند و تنها در ذهن دونده وجود دارند. داور نهایی نه تماشاگران، بلکه خود فرد است که تعیین می‌کند آیا واقعاً از خطی عبور کرده است و یا هنوز باید به دویدن ادامه بدهد. برای برخی، خط پایان نه در انتها، که در طول راه است. آنان که موفقیت را در قدم نخست راه میدانند و نه گذر از خط پایان. از طرف دیگر، کسانی بی‌چشم‌انداز در پی موفقیت‌های رایج بی وقفه می‌دوند، بی آنکه بدانند که از آن دور می‌شوند. آنچه برای یکی پیروزی است، برای دیگری بی‌معنا جلوه می‌کند. و شاید عدالت به گونه‌ای در پذیرش ذهنی پیروزی جلوه‌گر می‌گردد. جایی که موفقیت با تشویق دیگران و تماشاگران سنجیده نمی‌شود، بلکه با پذیرش درونی معنا می‌یابد.

طراحی حدّ میانه

اغلب، رضایت برآمده از دارایی‌ها و ارزش‌ها در سایه‌ی توهّم «هر چه بیشتر، بهتر» دنبال می‌شوند. اما با اندیشه‌ای مختصر می‌توان براحتی خط بطلان بر این نوع افراط ها کشید. حتی فضیلت‌هایی چون دانش، عشق و مهربانی، اگر بی‌اندازه باشند، با آسیب و مشکلاتی برای فرد و دیگران همراه می‌گردند. پرسش واقعی این است: چه کسی مرزِ کافی بودن را تعیین می‌کند؟ به درستی که هر فرد خود داور نهایی است که خط پایان اهدافش کجاست. چیزی که برای یک نفر کمال است، برای دیگری بسیار اندک یا بیش از حد خواهد بود. عدالت در این آزادی نهفته است که هرکس حدّ تعادل خود را بیابد؛ و بدین سان و به درستی این حد تعادل همان حدّ میانه‌ی است که زیر بنای حس خوشبختی است.

شادی جمعی

این مسابقه را نمی‌توان به تنهایی برد. زندگی انسانها در هم تنیده است و شادی یک نفر جدایی‌ناپذیر از شادی دیگران است. دونده‌ای که خط‌های پایان را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذارد و دیگران را در غبار خود جا می‌گذارد، زود درمی‌یابد که شادی در تنهایی پرورش نمی یابد. عدالت زندگی در همین وابستگی متقابل است. شادی فردی تنها هنگامی می‌بالد که شادی جمعی پرورانده شود. قهرمانی تنها، هرچند پیروزی‌ها را بیاندوزد، سرانجام خود را در بیابانِ نیازهای برآورده‌نشده‌ی عشق، شناخت و تعلق سرگردان خواهد یافت.

نقش بخت و شانس

هیچ دونده‌ای بر شرایط مسیر کنترل کامل ندارد. یک پیچ خوردگی پا یا مانعی ناگهانی می‌تواند نیرومندترین قهرمان را متوقف کند.  اما شانس و اقبال با بی‌توجهی به خواست و امکانات هر فرد، چون همای سعادت و یا پرنده‌ای شوم ممکن است بر سر هر فردی بنشیند‌ و به این ترتیب کسانی را که به توهّم کنترل دل بسته‌اند فروتن می‌سازد. عدم قدرت در پیش‌بینی‌ زندگی، خود صورتی از عدالت می‌آفریند. همین بخت و اقبال است که تضمین می‌کند، برنده مسابقه‌ی زندگی تنها قدرتمندان نباشند و افق زندگی بر دگرگونی‌ها، شگفتی‌ها و آغازهای تازه همچنان گشوده بماند.

مرگ، برابری‌ساز حقیقی

هر دونده، هر قدر هم سریع و نیرومند، سرانجام به یک خط پایان مطلق می‌رسد: مرگ. زمان آن نامعلوم است، اما قطعیتش حتمی است. مرگ محور بزرگ برابری است و یادآور این است که معنای حقیقی مسابقه در این نیست که چه‌قدر بیشتر و دورتر می‌دویم و یا اینکه چندین خط پایان زندگی را در می‌نوردیم، بلکه مفهوم واقعی مسابقه در این است که چگونه می‌دویم. با تلاش، مهربانی، و در مسیر شادی.

نتیجه‌گیری

مسابقه‌ی زندگی عادلانه است، نه از آن رو که سرعت، قدرت یا دارایی را پاداش می‌دهد، بلکه از آن رو که بر اصولی ژرف‌تر مانند علیت، تلاش، ذهنیّت فردی، تعادل و میانه روی، پیوستگی با جمع، بخت و فناپذیری بنا شده است. عدالت این مسابقه در این حقیقت نهفته است که شادی هم پاداش است و هم معیار، و تنها از راه کوشش، مشارکت و پذیرش، میتوان بر سد پیش‌بینی‌ناپذیری‌ها و محدودیت‌ها دست‌ یافت

آیا می‌توان کاستی های عدالت را با پول خوشبختی خرید؟

عدل نهایی

همیشه در عجب بودم بدانم                               بود آیا در این دنیا حسابی

همه افکار من غرق معما                               چرا باشد عدالت چون سرابی؟

اگر که پایه دنیا به عدل است                           چرا جز ظلم و کین چیزی نیابی؟

در این افکار گشتم آن‌چنان غرق                    شدم عاجز ز پاسخ یا جوابی

نمودم عزم بهر میگساری                                  که شویم فکر خود را با شرابی

طلب کردم می نابی ز ساقی                             که تا خود را کنم مست و خرابی

شدم مست و خراب و خواب و مدهوش       در این حالت شنیدم من خطابی

بپرسیدم چرا عدل و عدالت                          شده نایاب چون دُر هر زمانی؟

جوابم داد در این دار هستی                                عدالت را به دو صورت بیابی

یکی داد برون در عرصه دید                                 ولی داد درون پشت نقابی

یکی در محکمه باشد هویدا                                          یکی پنهان و مستور حجابی

یکی جبران شود با پول و مکنت                          مکافات درون باشد عذابی

چو ما تنها فقط ظاهر ببینیم                               عدالت پوچ و تو خالی حبابی

ولی داد درون وامی ز بخت است                که حس آن تو در بختت بیابی

گر این امکان ترا گردد مهیا                              که راز عدل پنهان را بدانی

بر این اندیشه اذعان کرد خواهی                       که خوشبختی بود عدل نهایی