آگاهی فراتر از زمان و مکان: فضای هیلبرت و راز هوشیاری
نوشته: دکتر اشکان فرهادی
سپتامبر ۲۰۲۵
مرزهای مغز
مغز انسان دستگاهی شگفتانگیز است؛ اطلاعات را پردازش میکند، خاطرات میسازد و اندیشهها و رفتارهای او را سامان میدهد. اما همچنان محدود به قوانین جهان فیزیکی است: زمان تنها رو به جلو حرکت میکند، مکان مرزها را تعیین میکند و ماده فرسوده میشود.
با این حال، آگاهی, همان حس درونی بودن، تجربه دیدن و شنیدن و لمس کردن, بهسادگی در این مرزها نمیگنجد. یک مثال ساده آن، رویا در هنگام خواب است. زمانی که فرد غرق در تجربهای کاملا غیر واقعی می شود از رویای خود مثل یک فیلم با جزییات آن آگاه است، حال آنکه در طی رویا، آگاهی فرد بیرون از زمان و مکان است. جایی که حتی حس بودن و خود بی معنی است و فرد هوشیار نیست، اما آگاه است. چگونه چنین چیزی ممکن است؟
خانهای ریاضی برای آگاهی
اینجاست که ریاضیات پاسخی تازه به ما میدهد. در فیزیک کوانتومی، همه حالات ممکن یک سامانه در فضایی انتزاعی به نام فضای هیلبرت توصیف میشود.
بر خلاف کوانتم فیزیک، فضای هیلبرت فیزیکی نیست.همچنین که هرچند مغز فرد محدود به فیزیک است، اما فضای هیلبرت فضایی ریاضی است؛ کتابخانهای بیپایان از همه امکانها که مستقل از زمان و مکان وجود دارد. دانشمندان از آن برای توضیح رفتار میدانها و ذرات بهره میگیرند.
نظریه سهگانه کوانتومی هوشیاری میگوید آگاهی میتواند خانهی خود را در چنین فضایی بیابد. مغز در محدودهی زمان و مکان عمل میکند، اما آگاهی در فضایی همانند فضای هیلبرت، فضایی فراتر از محدودیتهای فیزیکی، جای میگیرد و از طریق مغز با جهان مادی پیوند میخورد.
میدان جهانی آگاهی
این نظریه، آگاهی را بخشی از میدان جهانی آگاهی ، مشابه خلأ کوانتومی در فیزیک میداند.
مغز با این میدان تعامل میکند و امکانها را برمیگزیند و شکل میدهد.
آگاهی همچون موجهایی در این میدان برمیخیزد.
این موجها ذرهی مادی نیستند، بلکه واحدهای تجربهاند که «نوئتون» نام گرفتهاند.
در این تصویر، آگاهی به قلمرو ریاضی تعلق دارد، در حالی که هوشیاری زمانی پدید میآید که مغز و بدن این آگاهی را در چارچوب زمان، مکان و هویت شخصی مهار میکنند.
فضای هیلبرت در برابر فضای فیزیکی
میتوان اینگونه اندیشید:
فضای هیلبرت، بیزمان، بیکران و مطلق است واین فضا جایی مناسب برای جای گرفتن آگاهی می باشد.
مغز فیزیکی، محلی برای گذر آگاهی است پردازندهای که آگاهی را به تجربههای زیسته بدل میسازد.
همانطور که فیزیک از فضای هیلبرت برای توضیح امکانها پیش از وقوع رویدادها بهره میگیرد، این نظریه نیز بر این باور استوار است که آگاهی در چنین عرصهای پیش از آنکه به تجربه شخصی بدل شود، حضور دارد.
اهمیت این دیدگاه
این تغییر زاویه، معناهای ژرفی دارد:
آگاهی در مغز زندانی نیست. جایگاه آن در فضایی ریاضی و بیزمان است.
هوشیاری حاصل تعامل است. هنگامی که آگاهی با مغز در تعامل است، در بند زمان، انتخاب و خودآگاهی قرار میگیرد.
ریاضیات پلی استوار میسازد. ماهیت مطلق فضای هیلبرت به انسان این امکان میدهد تا آگاهی را مدلسازی کند، بیآنکه آن را صرفاً به واکنشهای شیمیایی یا باورهای رازآلود فرو بکاهد.
نگاهی نو به خویشتن
این نظریه افراد را به اندیشهای تازه فرامیخواند:
آگاهی شاید در قلمرو بیزمان و بیمکان فضای هیلبرت حضور داشته یاشد ، در حالی که هوشیاری زمانی شکل میگیرد که مغز این آگاهی را در چارچوب زمان و مکان به تجربهای شخصی بدل میکند.
بدینگونه، ریاضیات میتواند پلی باشد میان ذهن و ماده؛ میان تجربههای درونی و جهان بیرونی. شاید روزی زبان معادلات و فضای هیلبرت بشر را به پاسخ به این پرسش کهن نزدیک کند:
جرقهی آگاهی چگونه به داستان یک زندگی هوشیار بدل میشود؟