تغییر روایت از نقش عدالت در زندگی به تصویر اعتدال

نوشته: اشکان فرهادی
مرداد ۱۴۰۴

چکیده

این مقاله کوتاه، در پاسخ به پرسش دیرینه‌ای است که برای هزاره‌ها ذهن انسانها را به چالش کشیده است: ‌«آیا زندگی عادلانه است؟»  در آغاز، بایسته است که به این نکته مهم  اشاره شود که برابری امور و افراد در ذات خود امری غیر عملی و ناممکن می‌باشد! همچنین داوری افراد درباره عادلانه بودن رویدادها، به‌دلیل ماهیت ذهنی آن، که  تحت‌تأثیر تفسیر فردی، عدم آگاهی کامل و باورهای فردی، فرهنگی و اجتماعی قرار می گیرد، یگانه و منحصر به همان فرد است و نه تنها  قابل تعمیم به دیگران نمی باشد بلکه حتی در گذر زمان برای خود فرد نیز بسیار متغیر است! در ادامه، پس از بررسی کلی دیدگاه‌های گذشتگان و بزرگان علم و فلسفه درباره عدالت،از روزگار باستان تا دوران مدرن، به این نکته پرداخته می شود که بنیان عدالت نه براساس برابری، بلکه برپایه تناسب، نظم و انصاف استوار می‌باشد. در ادامه، نویسنده، روایت از عدالت و پرسش از وجود عدالت در جهان را به وجود اعتدال در جهان تغییر می دهد و ایده «ایجاد اعتدال» را به عنوان رکن مهم جهان هستی پیشنهاد می دهد. در این راستا،به ارکان مهم ، ساختاری وغیر قابل انکار اعتدال در هستی، همچون علیت، تلاش، برتری اعتدال بر  افراط و تفریط در امور، نقش بخت و اقبال، شادی فردی در گرو شادی جمعی و نهایتا مرگ اشاره شده و به کارکرد آنها به عنوان ابزارهایی برای حفظ تعادل پرداخته شده است. این سازوکارها چارچوبی فرآهم می‌سازند که نابرابری‌های زندگی را تعدیل کرده و به انسان نه تنها تاب و تحمل سختی ها و مرارت ها را داده بلکه امید زندگی را بهبود می‌بخشند و بدین گونه،  مفهوم وجودعدالت جهانی که برای عده ای گریزان و غیر باور است  را به گزینه خوشبختی پیوند می‌زند. در این راستا پرسش بی پاسخ و پیچیده‌ای نظیر وجود عدالت در جهان،  به تجربه زیسته و عملی وجود اعتدال در جهان مبدل می‌گردد به نحوی که  هر فرد براحتی بر اساس دانش و تجربه خود توانایی پاسخ به آن را دارد. لازم به ذکر است،  هرچند باور به وجود اعتدال در جهان مسأله عادلانه بودن یا نبودن وقایع را مرتفع نمی‌کند، اما باور به آن می‌تواند تجربه درونی انسان را دگرگون ساخته و زندگی معنادارتر و شادتری را برای او به ارمغان بیاورد.

عدالت در جهانی ناعادلانه

رخدادهای تلخ اجتماعی مانند جنگ، تجاوز و فجایع طبیعی بارها این سوال را در ذهن ما بیدار می‌سازد که آیا این جهان عادلانه است. متاسفانه، احساس سردی و دلمردگی به علت باور به بی عدالتی در زندگی، در اکثر قریب به اتفاق مردم دیده می شود، به گونه ای که  بسیاری از مردم (۸۰٪) بر این باورند که حق واقعی خود را در زندگی دریافت نکرده‌اند (فرهادی و همکاران، ۲۰۱۸).

اما اندیشه فلسفی از دیرباز نشان داده که عدالت همواره به معنای تناسب و نظم می باشد. افلاطون عدالت را هماهنگی روح و پیکره جوامع می‌داند(کتاب جمهوری). ارسطو عدالت را در تناسب پاداش بر اساس شایستگی فرد تعریف می‌کند  (کتاب اخلاق نیک).  سیسرون در روم می‌گوید که عدالت دادن حق هر فرد بر اساس میزان سهم او می باشد.(کتاب وظایف). در قرون میانه، آگوستین عدالت را اجرای خواست الهی می‌داند. (شهر خدا).  در دوران جدید، هابز عدالت را محصول قرارداد اجتماعی دیده (لویاتان)، لاک آن را در دادن حقوق طبیعی مانند آزادی و مالکیت به همگان دانسته (رساله دوم در حکومت مدنی) و کانت عدالت را جزء کرامت ذاتی انسان‌ها می‌داند (بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق). در قرن بیستم، رالز مفهوم «عدالت به‌مثابه انصاف» را مطرح می کند که عدالت، جبران نابرابری است به نوعی که سود ضعیف‌ترین افراد جامعه محفوظ گردد (نظریه‌ای در باب عدالت). در جمع، عدالت به منظور برقراری تساوی نبوده و تنها هدف آن ایجاد تناسب و اعتدال بوده ومی‌باشد.

این مقاله این پرسش کهن را که قرن‌هاست در ذهن بشر باقی مانده است، مطرح می‌سازد: ، آیا این جهان عادلانه است و یا ؟ به بیان دیگر آیا هر فرد به انچه سزاوارش است می‌رسد؟ در اینجا به لایه‌های گوناگون این پرسش می‌پردازیم تا ببنیم آیا اساساً می‌توان پاسخی قطعی برای این پرسشها یافت و یا بهتر آنست که روایت را به‌طور کل تغییر دهیم و به‌جای آنکه تنها داورانی منفعل به قضاوت عدالت در جهان بپردازیم، نقش فعال خود را در طرح بزرگ ایجاد اعتدال در زندگی بازشناسیم.

در حقیقت، این مقاله در پی آن نیست که اثبات کند جهان عادلانه است ــ چرا که هیچ‌کس قادر به اثبات یا رد چنین ادعایی نیست. بلکه این پرسش را مطرح می‌کند که آیا نوعی  اعتدال در جهان بر قرار است که به شکلی نامحسوس در جهت کاهش آنچه ما به‌عنوان بی‌عدالتی و عدم مساوات می‌شناسیم، عمل می‌کند. همچنین در این مبحث می‌توان دریافت که ایده عدالت در جهان با وجود لایه‌های ظریف و پیچیده آن، بسیار وسیع‌تر و عمیق‌تر از این اندیشه ساده انگارانه است که عدالت را تنها پاداش و جزای اعمال قلمداد کند (ناگل، ۱۹۷۹؛ ویلیامز، ۱۹۸۱).

ذهنیت و قضاوت درباره عدالت

اما با وجود قضاوت روزمره هر انسان در باب عدالت در امور جاری، چرا نیاز به بازنگری عدالت ولایه‌های پیچیده قضاوت در مورد آن است؟ در مرتبه نخست، باید دانست که داوری درباره هر رخداد بیش از هر چیز امری ذهنی و کاملا فردی است. عدالت یک جزء ‌از رخداد نبوده و نیست و این تنها رنگ آمیزه آی است که هر فرد به رخداد می‌زند. باید دانست که انسان نه در جهانی ایستا، بلکه در بستری سرشار از تفسیر، محدودیت و تغییر دائمی به قضاوت رخدادها نشسته‌ است و در نتیجه، بهتر است لایه‌های پیچیده قضاوت‌های خود را در نظر بگیرد:

·      تفاوت دیدگاه‌ها:
معیار عدالت یکسان نیست. آنچه برای فردی منصفانه است، ممکن است از نگاه دیگری بی‌عدالتی آشکار باشد. در فرهنگ‌ها و سنت‌های مختلف، معنای «استحقاق» یا «شایستگی» متفاوت تعریف می‌شود. برای مثال، در جامعه‌ای ممکن است تلاش فرد معیار دریافت پاداش باشد، در حالی که در جامعه دیگر نیاز فرد اولویت پیدا کند. همین اختلاف ارزش‌ها باعث می‌شود که هیچ داوری مطلقی درباره انصاف وجود نداشته باشد (کانمن، ۲۰۱۱).

·      دانش محدود:
انسان معمولاً تنها بخشی از واقعیت را می‌بیند و یا می‌داند. بسیاری از عوامل پشت‌پرده یا پیامدهای بلندمدت برای او پنهان است. چه‌بسا قضاوتی که امروز درست به نظر می‌رسد، فردا با آشکار شدن اطلاعات تازه، نادرست جلوه کند. این محدودیت دانش نشان می‌دهد که ادعای قضاوت قطعی درباره عدالت همیشه با تردید همراه است.

·      پیوندهای انسانی:
زندگی انسان‌ها به هم تنیده است. شادی یا رنج یک نفر می‌تواند به اطرافیانش منتقل شود؛ یک موفقیت کوچک در خانواده حس خوشبختی جمعی می‌آفریند و یک مصیبت فردی می‌تواند جمعی را در غم فرو برد. بنابراین، وقتی یک رخداد «منصفانه» یا «ناعادلانه» نامیده می شود، در واقع تنها درباره آن رویداد به تنهایی قضاوت نمی‌شود، بلکه اثرآن در شبکه‌ای گسترده از روابط انسانی سنجیده می شود و همین درهم‌تنیدگی، داوری را پیچیده‌تر می‌کند.

·      نظریه ذهن:
توانایی انسان ها در همدلی و تصور جایگاه دیگری ــ آنچه در روان‌شناسی «نظریه ذهن» نامیده می‌شود ــ ابزار قدرتمندی برای فهم دیگران است (پریماک و وودراف، ۱۹۷۸). اما همین توانایی می‌تواند منبع خطا باشد. افراد احساسات و ارزش‌های خود را به دیگران فرافکنی می‌کنند و می‌پندارند که آن‌ها نیز دقیقاً همان چیزی را تجربه می‌کنند که دیگران در شرایط مشابه تجربه می کنند. این پیش‌فرض، هرچند در بسیاری مواقع مفید است، اما می‌تواند برداشت از انصاف را مخدوش و قضاوت‌ها را مغرضانه سازد.

·      بازی ناتمام:
زندگی فرایندی پویا و در حال جریان است. نتیجه هیچ رویدادی نهایی و قطعی نیست. اتفاقی که امروز مصیبت تلقی می‌شود، شاید فردا مقدمه یک خوشبختی باشد؛ همان‌طور که موفقیتی موقتی می‌تواند به شکستی بزرگ‌تر منتهی شود. آلبر کامو (۱۹۴۲) یادآور می‌شود که معنا و ارزش زندگی نه در ثبات، بلکه در همین تغییرپذیری و حرکت مداوم نهفته است. بنابراین، قضاوت افراد درباره انصاف همیشه ناتمام و در معرض بازنگری است.

حال براحتی میتوان دید که چرا با وجود لایه‌ها و پیچیدگی‌های رخدادها، قضاوت در باره عدالت یک واقعه و یا کل زندگی، چه به نفع عدالت و چه به نفع بی‌عدالتی، اگر غیر ممکن نباشد، بسیار دشوار و غیر قابل استناد است. اینجاست که بهتر است روایت عادلانه بودن زندگی را کنار گذاشته و به اعتدال در زندگی بیاندیشیم.

ایجاد اعتدال در زندگی

اگر نتوان با قاطعیت گفت که جهان عادلانه است، اما به سادگی می‌توان پرسید: آیا نیروهایی در زندگی وجود دارند که نابرابری‌ها را تعدیل کرده و نوعی « اعتدال» ایجاد کنند؟ این نیروها الزاماً عدالت را به معنای حقوقی یا اجتماعی تضمین نمی‌کنند، بلکه سازوکارهایی طبیعی و انسانی هستند که مانع از افراط شده و باعث ثبات و پایداری چرخه زندگی می‌شوند. پایه‌های ایجاد اعتدال در زندگی بر اصولی غیر قابل انکار بنا شده‌اند:. علیت
هر عملی پیامدی دارد، چه در کوتاه‌مدت و چه در بلندمدت. این اصل بنیادین هستی یادآور این است که هیچ کنشی در خلأ رخ نمی‌دهد. ایده مسئولیت فردی، چه در فلسفه رواقی وچه در اصول اخلاقی، بر همین قاعده استوار است. علیت در ذات منشا عدالت کیهانی است وخود نوعی اعتدال می‌آفریند ودر بطن خود به انسان هشدار می‌دهد که هیچ تصمیمی بی‌اثر نمی‌ماند.

·      تلاش
زندگی بارها ثابت کرده است که ارزش واقعی دستاوردها در میزان تلاش نهفته است. آنچه بدون زحمت به دست آید، اغلب بی‌ارزش می‌شود یا زود از دست می‌رود. از نگاه ارسطو، فضیلت تنها با تمرین و کوشش شکل می‌گیرد. روان‌شناسی مدرن نیز مفهوم «پشتکار» را به‌عنوان کلید موفقیت معرفی کرده است (داک‌وُرث، ۲۰۱۶). بنابراین تلاش، نوعی ایجاد اعتدال است، زیرا مانع از آن می‌شود که زندگی تنها بر شانس یا میراث استوار شود؛ هر کس در میدان عمل، سهمی از جهان را با کوشش خود به دست می‌آورد.

·      اعتدال در امور
اگرچه در دنیای اشیاء «بیشتر» به معنای بهتر است، اما در زندگی انسانی، فراوانی می‌تواند زیان‌بار باشد. فلسفه «حد میانه» در اندیشه ارسطو یادآور می‌شود که فضیلت میان دو افراط قرار دارد؛ شجاعت میان بزدلی و بی‌پروایی ، و سخاوت میان بخل و اسراف است. پژوهش‌های نوین نیز نشان داده‌اند که مصرف بیش از حد، حتی در زمینه آزادی یا انتخاب، می‌تواند به فرسایش شادی منجر شود (شوارتز، ۲۰۰۴). بنابراین اعتدال نیرویی است که انسان را از دام زیاده‌خواهی می‌رهاند و به سمت زندگی متوازن سوق می‌دهد.

·      نقش شانس
بخت و شانس یکی از بزرگ‌ترین نیروهای ایجاد اعتدال در زندگی‌اند. اگر همه چیز تنها بر تلاش یا استحقاق استوار بود، شاید بسیاری هرگز فرصتی برای رهایی از رنج نمی‌یافتند. تصادف، هرچند از دیدگاه سنتی عدالت، کور و بی‌منطق به نظر می‌رسد، اما نقش مهمی در بازتوزیع موقعیت‌ها دارد. گاهی فردی با یک اتفاق ناگهانی از فقر به رفاه می‌رسد و گاهی قدرت‌مندی با حادثه‌ای کوچک همه چیز را از دست می‌دهد. فیلسوفان معاصر این پدیده را «بخت اخلاقی» نامیده‌اند (ویلیامز، ۱۹۸۱؛ ناگل، ۱۹۷۹). بی‌طرفی شانس، هرچند بی‌رحم است، اما امید و امکان تغییر را زنده نگه داشته و منشا حرارت امید در زندگی می شود.

·      حس خوشحالی و خوشبختی
حس خوشبختی یکی از مهم‌ترین معیارهای ایجاد اعتدال است. بسیاری از موفقیت‌ها تنها زمانی معنا پیدا می‌کنند که به احساس خوشحالی و حس خوشبختی منجر شوند. از نگاه روان‌شناسی، خوشحالی همیشه همگام با به‌دست‌آوردن بیشتر نیست، بلکه  بد‌ست ‌آوردن تعادل درونی است که منجر به حس خوشحالی درونی می شود. با تغییر انتظارات و قدردانی از داشته‌ها، حتی در شرایط سخت نیز می‌توان نوعی رضایت تجربه کرد (گیلبرت، ۲۰۰۷). شادی بدین معنا، نوعی جبران و تعادل حاصل از دستاوردها است.

·      خوشحالی فرد در گرو خوشحالی دیگران:
زندگی انسانی ذاتاً اجتماعی است. شادی انسانها در پیوند با شادی دیگران معنا پیدا می‌کند. دیدن موفقیت یک دوست یا شکوفایی فرزند، خود به‌تنهایی منبع خوشحالی است. برخلاف ثروت مادی که تقسیم آن سهم افراد را کاهش می‌دهد، شادی هرچه بیشتر تقسیم شود، گسترده‌تر می‌شود و تکثیر می یابد. روان‌شناسی مثبت این حقیقت را بارها نشان داده است (سلیگمن، ۲۰۰۲). در اینجا عدالت نه به معنای رقابت، بلکه به‌صورت شبکه‌ای از همدلی و همبستگی نمود پیدا می کند.

·      پیری و مرگ
هرچند آغاز زندگی نابرابر است، اما پایان‌ یکسان‌ است. پیری و مرگ یکی از بزرگ‌ترین عوامل ایجاد اعتدال‌ می باشند. جایی که ثروتمند و فقیر، قدرتمند و ناتوان را به یک سرنوشت مشترک می‌رساند. هایدگر در هستی و زمان تأکید می‌کند که این مرگ است که به زندگی معنا می‌بخشد. در واقع مرگ، به ارزشمندترین سرمایه هر فرد، که همانا زمان و وقت می باشد، بها میدهد. به این ترتیب، رمز ایجاد تعادل در همسانی انسان ها در خط پایان است.

جمع‌بندی

برابری، مفهومی عینی است، اما عدالت و انصاف پدیده‌ای ذهنی و وابسته به ادراک انسان می باشد. دراین مقاله نویسنده پیشنهاد می‌کند که چون نمی‌توان با قاطعیت گفت که جهان عادلانه است، بهتر است که انسان روایت خود را تغییر داده و به‌ جای پرسش «آیا جهان عادلانه است؟» به نیروهای موجود ایجاد اعتدال توجه کند و به‌جای آنکه تنها ناظری منفعل در برابر مفهوم آرمانی «جهان عادلانه» باشد، نقش فعال خود را در چارچوب بزرگ ایجاد اعتدال در زندگی بازشناسد. نقشی در جهت کم رنگ‌تر کردن نابرابری‌ها و کاستن از سختی رخدادهای ناعادلانه به منظور بخشیدن معنای تازه ای به زندگی.

هرچند که باور به وجود و کارکرد این نیروهای تعادل و نقش فرد در آن، واقعیت بیرونی را دگرگون نمی‌سازد، اما با تغییر نگرش درونی افراد نسبت به جهان و زندگی، همچون تکیه‌گاهی روانی می‌تواند از بار منفی و حس رنجش از بی‌عدالتی جهانی بکاهد و رضایت و شادکامی بیشتری پدید ‌آورد. به این ترتیب، شاید زندگی آن‌چنان که در نگاه نخست به نظر می‌رسد، بی‌عدالت و پوچ نبوده و همچنان جایی ارزشمند برای زیستن باشد (اویشی و دینر، ۲۰۱۴؛ گزارش جهانی شادی، ۲۰۲۳).

منابع

  • افلاطون. (۱۹۹۲). جمهوری (ترجمه جی. ام. آ. گروب، بازبینی سی. دی. سی. ریوز). انتشارات هکت.

  • ارسطو. (۱۹۹۹). اخلاق نیکوماخوس (ترجمه تِرِنس اروین). انتشارات هکت.

  • سیسرون. (۱۹۹۱). وظایف (ترجمه ام. تی. گریفین و ای. ام. اتکینز). دانشگاه کمبریج.

  • آگوستین. (۱۹۹۸). شهر خدا (ترجمه آر. دبلیو. دایسون). دانشگاه کمبریج.

  • توماس آکویناس. (۲۰۰۶). خلاصه الاهیات (ترجمه تی. مک‌درموت). کریستین کلاسیکس.

  • هابز، توماس. (۱۹۹۶). لویاتان (ویرایش آر. تاک). دانشگاه کمبریج.

  • لاک، جان. (۱۹۸۰). رساله دوم در حکومت مدنی (ویرایش سی. بی. مک‌فرسون). انتشارات هکت.

  • کانت، ایمانوئل. (۱۹۹۸). بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق (ترجمه م. گرگور). دانشگاه کمبریج.

  • رالز، جان. (۱۹۷۱). نظریه‌ای در باب عدالت. دانشگاه هاروارد.

  • ویلیامز، برنارد. (۱۹۸۱). بخت اخلاقی. دانشگاه کمبریج.

  • ناگل، توماس. (۱۹۷۹). پرسش‌های فانی. دانشگاه کمبریج.

  • کامو، آلبر. (۱۹۹۱). افسانه سیزیف (ترجمه ج. اوبراین). انتشارات وینتیج.

  • اپیکتتوس. (۲۰۰۸). گفتارها و نوشته‌های برگزیده (ترجمه ر. دابین). پنگوئن کلاسیک.

  • هایدگر، مارتین. (۱۹۶۲). هستی و زمان (ترجمه ج. مک‌کواری و ا. رابینسون). هارپر و رو.

  • گیلبرت، دنیل. (۲۰۰۷). لغزش در خوشبختی. انتشارات وینتیج.

  • شوارتز، بری. (۲۰۰۴). پارادوکس انتخاب: چرا بیشتر کمتر است. انتشارات هارپرکالینز.

  • سلیگمن، مارتین. (۲۰۰۲). خوشبختی اصیل. انتشارات فری پرس.

  • کانمن، دنیل. (۲۰۱۱). تفکر، سریع و کند. فارار، اشتراوس و ژیرو.

  • پریماک، دیوید، و وودراف، گای. (۱۹۷۸). آیا شامپانزه نظریه ذهن دارد؟ علوم رفتاری و مغزی، ۱(۴)، ۵۱۵–۵۲۶.

  • اویشی، شینجی، و دینر، ادوارد. (۲۰۱۴). ساکنان کشورهای فقیر معنای بیشتری در زندگی احساس می‌کنند تا ساکنان کشورهای ثروتمند. روان‌شناسی علمی، ۲۵(۲)، ۴۲۲–۴۳۰. https://doi.org/10.1177/0956797613512426

  • گزارش جهانی شادی. (۲۰۲۳). گزارش جهانی شادی ۲۰۲۳. شبکه راه‌حل‌های توسعه پایدار. https://worldhappiness.report/

  • فرهادی، اشکان؛ بانتون، دنیس؛ و کیفر، لوری. (۲۰۱۸). ارتباط بین احساس درونی و کارکرد روده: نقش شاخص‌های رفاه در سندرم روده تحریک‌پذیر. ژورنال نوروگاستروانترولوژی و موتیلیتی، ۲۴(۲)، ۲۸۹–۲۹۸. https://doi.org/10.5056/jnm17121

  • فرهادی، اشکان. (۲۰۲۳، ۲۰ ژوئن). اگر شما خدا بودید و می‌خواستید جهانی عادل خلق کنید، چه می‌کردید؟ دریافت‌شده از: https://drashkanfarhadi.com/universal-fairness