آگاهی بر سر دو راهی توهم و روح
دکتر اشکان فرهادی
چکیده
اصطلاحات آگاهی وهوشیاری معمولاً به طور مترادف بهکار میروند، در حالی که این دو مفهوم معرف دو پدیده شناختی مجزا هستند. هوشیاری عموماً بهعنوان وضعیت ذهنی انسان از محیط و خود او تلقی می شود، در حالیکه آگاهی تجربهای ذهنی است که از فرآیندهای عینیِ مغز سرچشمه میگیرد. طی فرآیند آگاهی، حس به ادراک، دانش به دانستن، هیجان به احساس، وحافظه به یادآوری تبدیل میشود. آگاهی با وجود اهمیت انکارناپذیرش، چارچوب فیزیکی کنونی عملکرد مغز را به چالش کشیده و موجب بحثهای گستردهای درباب ماهیت آن شده است. برخی پژوهشگران معتقدند آگاهی تنها نوعی توهم است. فرآیندی تفسیری تا ما را با واقعیت سازگار کند. درحالیکه گروهی دیگر آن را با مفهوم غیرمادی و پیوسته «روح» یکی میدانند. این مقاله، آگاهی را به عنوان سازهای شناختی در چارچوب نظریه سهگانه هوشیاری بررسی میکند و به نقش آن در فرآیندهایی همچون انتخاب مبتنی بر آگاهی میپردازد. در ادامه، با بازتعریف آگاهی، تمایز آن را از پدیده توهم وهمچنین مفهوم متافیزیکی روح تبیین میکند و بر نقش کلیدی آگاهی در خودآگاهی و هوشیاری تأکید میکند.
آگاهی در برابر توهم
بسیاری از پژوهشگران استدلال کردهاند که آگاهی چیزی جز یک توهم نیست. دنیل دنت، یکی از پیشگامان این نظریه، معتقد است که آگاهی نه از سازوکارهای عینیِ مغز، بلکه از فرایندهای تفسیری آن ناشی میشود (دنت، ۱۹۹۱). این ایده توسط فیلسوفان دیگری همچون فرانکلین وبرنت نیز بکار گرفته شده است (فرنکیش، ۲۰۱۶). از این منظر، نقش مغز در تفسیر پدیده ها، کنار هم قرار دادن اطلاعات ناقص حسی و پُر کردن شکافهای آن با کمک و بر أساس دانشِ حاصل از تجربیات قبلی و پیشبینیها و در نهایت بازسازی واقعیت موجود است . بنابراین، آگاهی بهعنوان ادراکی ساختگی در نظر گرفته میشود که هدف از آن درک و معنا دهی به رویدادهای پیرامونی است. فاصله بین «حس» و «ادراک» نیز بهعنوان شاهدی بر این دیدگاه آورده شده است. در نتیجه، طرفداران این نظریه بر این باورند که آگاهی چیزی جز یک توهم نیست.
با این حال، از نظر تعریف کلامی، توهم چیزی بیش از یک فریب حسی، باوری غلط، لغزش و خطای فکری و گمراهکننده نیست (برنت، ۲۰۲۴). در این مقاله این دیدگاه به چالش کشیده شده و به کارکردها و جنبههای گوناگون آگاهی از زاویای نظریه سهگانه هوشیاری پرداخته شده است.
آگاهی یک کارکرد ذهنی است نه یک اختلال و توهم
بر اساس نظریه سهگانه هوشیاری، آگاهی، نه محصول نهایی تفسیر واقعیت بلکه سنگ بنای هوشیاری می باشد، همچنین آگاهی، محوری برای درک جهان و تصمیمگیری و انتخاب مبتنی بر اراده آزاد است. طبق این نظریه، فرآیند آگاهی از چهار مرحله مشخص تشکیل شده است: مرحله پیشاگزینش، مرحله گزینش، مرحله تبدیل و مرحله پساتبدیل. اما پیش از آن به توضیح مختصری از نظریه سهگانه هوشیاری پرداخته می شود.
نظریه سهگانه هوشیاری
زیر بنای نظریه سهگانه هوشیاری بر این استوار است که انسان آمیختهای است از سه رکن بدن، ذهن و «من». در این نظریه، «من» از تعامل دو عملکرد ذهنیِ «انتخاب مبتنی بر آگاهی» و یا اراده آزاد و «انتخاب ارادی اطلاعات برای آگاهی» یا توجه ارادی تشکیل میشود که دروازه اتصال ذهن ناخودآگاه انسان به آگاهی و همچنین منشأ تجربه خودآگاهی است (تصویر ۱).
نظریه سهگانه هوشیاری دیدگاهی نوین درباره ماهیت هوشیاری ارائه میدهد و آن را بهعنوان تعامل میان آگاهی و فرآیند تصمیمگیری بازتعریف میکند. برخلاف نظریههای سنتی که هوشیاری و آگاهی را مترادف یکدیگر میدانند، این مدل میان این دو تمایز قائل شده و پیشنهاد میکند که اراده آزاد نتیجه انتخاب بر اساس آگاهی و وقوف است. بر اساس این نظریه، آگاهی در چهار مرحله متوالی شکل میگیرد: در مرحله پیشاگزینش، دادههای محیطی و درونی به شکل ناخودآگاه پردازش میشوند؛ در مرحله گزینش، نتیجه درونپردازههای مرحله پیشاگزینش از طریق توجهِ خودکار یا ارادی انتخاب میشوند؛ در مرحله تبدیل، درونپردازههای انتخابشده به آگاهی و یا تجربه ذهنی تبدیل میگردند؛ و در مرحله پساتبدیل ، این تجربهها مبنای تصمیمگیری و رفتار ارادی و دیگر فعالیتهای ذهنی انسان قرار میگیرند. (فرهادی، ۲۰۲۱)
مرحله پیشاگزینش
در مرحله پیشاگزینش، مغز تمام اطلاعات و داده های حسی داخل بدن و محیط اطراف را دریافت کرده، و این اطلاعات پس از پردازش تبدیل به درونپردازه میشوند (تصویر ۲). علاوه بر این، درونپردازههای اطلاعاتی دیگری نظیر تفکر، استدلال، حافظه و دانش در کنار درونپردازههای هیجانی در ذهن با یکدیگر برای رسیدن به آگاهی رقابت میکنند. توضیحی که دنیل دنت از فرآیند آگاهی ارائه داده است، تنها مرحله پیشاگزینش نظریه سهگانه هوشیاری را پوشش میدهد و شاید همین امر یکی از علل سادهانگاری و فروکاستی همانند پنداری آگاهی با توهم توسط این نظریه پردازان باشد.
مرحله گزینش
برای اینکه هر درونپردازه به مرحله آگاهی برسد، باید از بین هزارن انتخاب گزینش شود. شاید براحتی بتوان مرحله گزینش را معادل حس توجه در نظر گرفت. توجه، فرآیندی ضروری برای افزایش بازده پردازش اطلاعات در هوش مصنوعی و همچنین هوش طبیعی است. بدون وجود توجه، جریان بیوقفه و سیلآسای هجوم اطلاعات به ذهن باعث سردرگمی و اختلال در عملکرد ذهن میشود. بر اساس نظریه سهگانه هوشیاری، دو راه برای جلب توجه به یک سوژه خاص برای ورود به مرحله گزینش آگاهی وجود دارد. یکی توجه خودکار و یا «انتخاب درونپردازه بر مبنای الگوریتم برای آگاهی» و دیگری توجه ارادی و یا «انتخاب ارادی درونپردازه برای آگاهی» است (تصویر ۳).
اگر توجه را به صورت یک سیستم غربالگر در نظر بگیریم، وجود آن، مشابه یک فیلتر، دسترسی اطلاعات به آگاهی را محدود میکند (برادبنت، ۱۹۷۱). اما اگر توجه به عنوان یک فیلتر، اطلاعات را غربال میکند، این غربالگری در کدام مرحله از پردازش اطلاعات صورت میگیرد. نظریه انتخاب زودهنگام توجه، مکان حضور این فیلتر در راه ورود اطلاعات به ذهن میداند و اظهار میدارد که اطلاعات از ارگان حسی به ذهن وارد نمیشوند. اما نظریه انتخاب متأخر، که به عنوان رقیبی برای نظریه انتخاب زودهنگام توجه مطرح شده است، بر این باور است که همه اطلاعات ابتدا به طور خودکار در دستگاه عصبی پردازش شده و مرحله غربلگری پس از ایجاد درونپردازهها صورت گرفته تا تنها یکی از آنها در هر زمان به آگاهی برسند. گروهی این پردازش اولیه در ذهن را «حافظه کاری» نامیدهاند (دویچ و دویچ، ۱۹۶۳؛ نورمن، ۱۹۶۸؛ پرینز، ۲۰۱۲). گروه سوم معتقدند که غربالگری میتواند در سطوح مختلفی از پردازش اطلاعات رخ دهد (آلپورت، ۱۹۹۲؛ جانستون و مککن، ۲۰۰۶؛ اوکانر و همکاران، ۲۰۰۲).
نظریه دیگری در مبحث توجه با نام «یکپارچگی ویژگیها»، نقش توجه را بصورت یک فیلتر یا عامل محدود کننده نمیداند و از توجه به عنوان یک فرایند یکپارچه سازی اطلاعات نام میبرد. در این نظریه، توجه فرآیندی است که در طی آن چند فرم متفاوت از اطلاعات با یکدیگر ادغام شده و به شکل یک کلاف اطلاعاتی به ذهن ارائه میگردد (ترایزمن، ۱۹۹۹).
گروه دیگری از پژوهشگران، توجه را به عنوان یک عامل سازگاری بین ذهن نامحدود با بدن محدود دانسته و معتقدند تنها با محدود سازی ذهن، میتوان بین ذهن و بدن ارتباط برقرار کرد (هیرست و همکاران، ۱۹۸۰).
گروه دیگری، توجه را محصول بهبود بازده شناختی و قدرت پیشبینی امور در نظر میگیرند (کلارک، ۲۰۱۳؛ هوهوی، ۲۰۱۳) و در نهایت نظریه نورافکن، توجه را همچون نورفکنی بر تخته سیاه ذهن تصور میکند که هر کجا از تخته سیاه روشن گردد، آن قسمت مرکز توجه قرار میگیرد.
اگر چه که در نگاه اول، نظریه سهگانه همسو با نظریه انتخاب متأخر توجه است، زیرا که در هر دو نظریه، اطلاعات ابتدا در ذهن، پردازش شده و سپس درونپردازهها برای رسیدن به آگاهی رقابت میکنند. با این حال، تفاوت اساسی بین نظریه سهگانه ونظریههای انتخاب متأخر، در این است که نظریه متأخر به چرایی و چگونگی انتخاب شدن ویا انتخاب نشدن یک درونپردازه ورود نمی کند، این در حالی است که نظریه سهگانه، «عاملیت» را به فرآیند توجه اضافه میکند. شاید تنها نظریه دیگری که به اهمیت نقش عاملیت در توجه اذعان دارد، نظریه «رقابت و هماهنگی توجه» است که آنهم به طور ضمنی و در حاشیه اعتراف میکند که بدون عاملیت، توجه کامل نمی گردد (دزیمون و دانکن، ۱۹۹۵؛ رینولدز و دزیمون، ۲۰۰۰). در واقع، نظریه سهگانه این ایده را تکمیل کرده و مطرح میسازد که هوش طبیعی از دو نوع توجه سود میجوید: «توجه ارادی» که تنها مختص هوش طبیعی است و «توجه خودکار» که هم در هوش طبیعی و هم در هوش مصنوعی کاربرد دارد. توجه خودکار یا الگوریتمی نقش مهمی در بهینهسازی پردازش دادهها در هوش مصنوعی یا ذهن ناخودآگاه داشته ولی توجه ارادی، محور اصلیِ آگاهی می باشد. (فرهادی، ۲۰۲۴).
مرحله تبدیل
در مرحله تبدیلِ آگاهی، اطلاعاتِ عینیِ قابل اندازهگیری در مغز (ابژکتیو) تبدیل به تجربهایی ذهنی (سوبژکتیو) میشوند. از آنجایی که تاکنون توضیح علمی قابل قبول و معتبری برای این فرآیند ارائه داده نشده است، آن را «مسئله دشوارِ هوشیاری» نامیدهاند (چالمرز، ۲۰۱۰). در واقع، عدم وجود توضیح فیزیکی مناسب برای چنین فرآیند ذهنی، منجر به این امر شده است که برخی پژوهشگران یا اصل این فرایند را به طور کامل منکر شده یا آن را نوعی باختلال ذهنی و یا «توهم» قلمداد کنند
البته شاید دلیل این نامگذاری، تفاوت چشمگیر اطلاعات مرحله پیشا انتخاب آگاهی با اطلاعات مرحله پسا تبدیل آگاهی است. چرا که در مرحله پیشا انتخاب آگاهی، اطلاعات از نوع پردازش اطلاعات حسی دریافت شده است که از ورودیهای حسی در مغز پردازش میشوند و به نوعی انعکاس مستقیمی از واقعیت در ذهن است. حال آنکه، اطلاعات پسا تبدیل بیشتر نوعی تفسیر از واقعیت است که در بسیاری موارد از تصویر مستقیم ذهنی فاصله میگیرد. در سایه این قبیل نگرشها است که گروهی، حتی تجارب ذهنی خود را انکار کرده و آگاهی را مترادف با نوعی «توهم» می دانند. اما شاید همین تفاوت آشکار میان اطلاعات یک رویداد عینی و اطلاعات ناشی از ادارک ذهنی از آن است که زیربنای اراده آزاد در تصمیم گیری است. جای تعجبی نیست که تصمیمی که براساس آگاهی از یک رخداد اتخاذ میشوند، میتواند از تصمیمی که صرفاً مبتنی بر اطلاعات عینی از همان رخداد باشد، متفاوت باشد. در واقع اطلاعات بدست آمده در مرحله پسا تبدیل آگاهی زیر مایه «انتخاب گزینه مبتنی بر آگاهی» است. پدیدهای که هوش طبیعی را از چهارچوب جبر رخدادها جدا ساخته و به موجودیت هوش طبیعی امکان انتخاب آزادانه میدهد.
بنابراین، مرحله تبدیل در آگاهی را باید نقطه تلاقی دو قلمرو فیزیکی و متافیزیکی دانست؛ جایی که فعالیتهای ملموس و عینی مغز، شامل شبکههای عصبی و فرایندهای الکتروشیمیایی، به تجربههایی ذهنی و آگاهانه تبدیل میشوند و توصیف این پدیده در حال حاضر، از دیدگاهی صرفا فیزیکی، مقدور نیست. بهعبارت دیگر، آگاهی با آنکه ریشه در فرایندهای فیزیکی دارد، به دلیل ماهیت ویژه آن، در حال حاضر قابل توجیه یا تبیین با فرایندهای فیزیک نیوتونی و یا کوانتومی نیست.
باید منتظر ماند تا دید که آیا پژوهشهای آینده نشان خواهند داد که آیا مرحله مهم و رازآلودِ تبدیلِ آگاهی، تحت قوانین علت و معلولی فیزیک نیوتنی و یا با قواعد تصادفی فیزیک کوانتوم قابل توضیح است و یا تبیین آن نیاز به حوزۀ کاملاً جدیدی از علم فیزیک دارد. با این حال، نظریه سهگانه هوشیاری، عامدانه درباره ماهیت دقیق مرحله تبدیل سکوت میکند و «مسئله دشوار هوشیاری» را همچنان حلنشده باقی میگذارد. در مقابل، تمرکز این نظریه بر مراحل قبل و بعد از تبدیل (پیشاگزینش، گزینش و پساتبدیل) و نقش محوری علیت در این مراحل است.
مرحله پساتبدیل
پدیده آگاهی در مرحله تبدیل اطلاعات پایان نمی پذیرد و به راستی این مرحله نقطه عطفی در مرحله فعالیتهای ذهنی است. در این مرحله است که عملکرد حقیقی آگاهی و یا وقوف فرد پس از مرحله تبدیل به یک تجربه ذهنی یا وقوف به یک درونپردازه در مرحله پسا تبدیل مبدل شده که سرآغاز پردازشهای زنجیره وار دیگری نظیر تصمیمگیری میگردد (تصویر ۴). در واقع اطلاعات مرحله پساتبدیل در یک توالی مارپیچی، نامتقارن و غیرانعکاسیِ پدیده آگاهی را به فرایند تصمیمگیری پیوند میزند. در این ارتباط، اطلاعات پساتبدیل زیر مایه «انتخاب مبتنی بر آگاهی» بوده و منجر بهیک تصمیم بر اساس اراده آزاد میشود. آین در حالی است که تصمیمگیری، زیربنای «انتخاب ارادی اطلاعات برای آگاهی» است که به تولید اطلاعات بعدیِ پسا تبدیل شده و منجر به تصمیم بعدی میشود. تلفیق اطلاعات حاصل از این دو فرایند، باعث ظهور هوشیاری بهعنوان پدیدهای برخاسته از این دو فرایند است.
این اطلاعات در مرحله پساتبدیل ادارک، همچنین سرچشمه پردازشهای دیگری در ذهن است و به طور مثال، میتوانند با اطلاعاتی که از قبل در حافظه وجود دارند مقایسه شده تا تفاوتها و تشابهات آنها مشخص گردند، مبنای قضاوت، تفکر و استدلال قرار گیرند، و یا با برچسبی از زمان و مکان در حافظه کوتاه یا بلندمدت ضبط گردد. پردازش اطلاعات در مرحله پساتبدیل، از طرفی شباهت زیادی به «نظریه یکپارچگی ویژگیها» دارد که در آن، اطلاعات از منابع مختلف با یکدیگر ترکیب شده و کلافی واحد از مجموعه واحدی از اطلاعات را تشکیل میدهند (ترایزمن، ۱۹۹۹). ولی از طرف دیگر این مرحله مشابه نسخه نورونیِ «نظریه فضای کاری گسترده» است (دهن و همکاران، ۱۹۹۸) که در آن اطلاعات پردازش شده با بسیاری از سیستمهای ذهنی همزمان ارتباط برقرار میسازند. در هر صورت، این مرحله از آگاهی نقشی اساسی در تصمیمگیری ایفا کرده و نشانگر این است که چگونه فرآیند تصمیمگیری و فرآیند آگاهی بعنوان دو فرآیند در هم تنیده زیر بنای نظریه سهگانه هوشیاری را تشکیل میدهند.
حال براحتی میتوان دید که چرا توضیحی که دنیل دنت برای آگاهی ارائه داده است، کاملا سطحی و ابتدایی به نظر میرسد. جایی که او با حذف سه مرحله از پردازش اطلاعات برای آگاهی و نادیده انگاشتن مرحله گزینش اختیاری، مرحله تبدیل و پسا تبدیل، آگاهی را به تفسیری نتیجه انتخابِ خودکار موضوعِات و پردازشی نادرست از واقعیات برای توجیه ذهن از واقعیات مانند میسازد. انگار که ذهن کوچکترین عاملیتی در انتخاب موضوع توجه ندارد و اطلاعات به طور تصادفی در ذهن به تفسیر کشیده میشوند. در نگاه تمثیلی در راستای دیدگاه او، شاید بتوان ذهن را به تلویزیونی تشبیه کرد که به طور خودبخودی و تصادفی کانال خود را مرتب عوض کرده و هر لحظه تصویری را برای تماشاچی به نمایش میگذارد، بی آنکه تماشاگر کوچکترین نقشی در انتخاب موضوع تماشا داشته باشد.
آگاهی در تقابل با توهم
توهم، نوعی اختلال در آگاهی
همانطور که اشاره رفت، با توجه به استدلالهای ارائه شده آگاهی یک توهم نبوده و نتیجه یک فرآیند طبیعی و پیچیده ذهن است. اما توهم، به خودی خود، گونهای خاص از آگاهی است. در واقع توهم، آگاهی از یک درونپردازه نادرست است که در مرحله پیشاگزینش آماده شده و پس از گزینش به آگاهی میرسد (تصویر ۵). اما مشکل توهم، محدود به خطای پردازش اطلاعات در مرحله پیشاگزینش نیست بلکه مشکل در مرحله پساتبدیل نیز به نوع دیگری ادامه مییابد. چرا که در حالت طبیعی، در مرحله پساتبدیل سوژه آگاهی در کنار خاطرات، دانش قبلی و منطق قرار گرفته و در این مقایسه، فرد متوجه خطای حسی خود میگردد. اما در توهم، فعالیت مقایسه و قضاوت در مرحله پساتبدیل نیز دچار اختلال شده و فرد متوجه نقص و کمبود موضوع نشده و آن را بطور کامل میپذیرد.
نکته جالب اینجاست که در توهم، اختلال آگاهی معمولاً محدود به حسهای بدنی و محیطی بوده و جنبه فراگیر برای سوژههای دیگر آگاهی ندارد. به طور مثال، فردی که دچار توهمهای دیداری یا شنیداری است، همچنان میتواند سایر اطلاعات ذهنی ناشی از فرآیندهای تفکر، حافظه وعواطف را به شکل طبیعی پردازش کند.
اختلال در آگاهی تنها به توهم محدود نمیشود. انواع دیگری از اختلال در آگاهی نیز وجود دارند که نشانههای بارز روانپریشی (سایکوز) هستند. در این شرایط، فرد ممکن است بهطور کامل تماس خود را با واقعیت از دست بدهد و این اختلال علاوه بر ایجاد مشکل در ادراک حسی، سایر زمینههای آگاهی را نیزدرگیر کند. بهعنوان مثال، توهمات (هالوسیناسیون)، تفکر غیرمنطقی یا فرامنطقی، استدلال نادرست و خاطرات کاذب، همگی نمونههایی از اختلالات آگاهی هستند که فراتر از تعبیر نادرست اطلاعات حسی عمل میکنند. چنین مواردی نیز مشابه توهم، بیانگر اختلال در هر دو مرحله پیشاگزینش و پساتبدیل آگاهی ولی به طریقی بسیار گستردهتر میباشند.
آگاهی یک تجربه مشترک است
همانطور که پیشتر توضیح داده شد، «توهم» یک تجربه انفرادی غیر قابل اشتراک است. فردی که دچار توهم است، تجربهای را از یک حس بدنی و یا واقعهایی محیطی دارد که نمیتواند با دیگران به اشتراک بگذارد. در مقابل، فرم طبیعی آگاهی، گرچه در اصل تجربهای ذهنی و شخصی است، اما این تجربه تا حد زیادی قابل اشتراکگذاری و درک توسط دیگران به گونهای مشابه است. آین تجربه مشترک، به گونهای است که افراد براحتی میتوانند در مورد جزئیات این تجربه با یکدیگر تبادل نظر کرده و تجربه خود را با دیگران به اشتراک بگذارند.
رویا: گذری خاص به سوی آگاهی
خواب یا رویا وضعیتی منحصربهفرد است که باورهای ما را از آگاهی به چالش میکشد. هرچند که آگاهی همیشه مترادف بیداری تعبیر میگردد، به نظر میرسد که شکل خاصی از درک رویا در خواب، پای خود را به عرصه آگاهی میگذارد. رویا پدیده ذهنی خاصی است که هنگام خواب رخ میدهد و همچون نمایشی است که عمدتاً توسط ذهن ناخودآگاه کارگردانی میشود. اگرچه جزئیات بحث خواب، رؤیا و اختلالات مرتبط به آن خارج از محدوده این مقاله است، اما بهطور خلاصه، هنگامی که فرد به خواب میرود، بسیاری از فعالیتهای ذهنی فعال شده و ممکن است شکلهای تغییریافته آگاهی را در بر گیرند.
در خواب عمیق، مرحله گزینشِ آگاهی با استفاده از سیستم توجه خودکار (انتخاب اطلاعات بر مبنای الگوریتم)، بهعنوان سدی عمل میکند و بسیاری از محرکهای محیطی و بدنی را غربال کرده و تنها به محرکهای مهم، مانند صداهای بلند، نور شدید ویا تکانهای بدنی اجازه میدهد تا از طریق توجه خودکار به آگاهی برسند و موجب بیدارشدن فرد شوند. اما در طی رؤیا دیدن، بیشتر پردازشهای شناختی در سطح ذهن ناخودآگاه باقی میماند که دسترسی محدودی به حافظه کوتاهمدت دارد. تنها، زمانی که فرد بیدار میگردد، در صورت بقای رویا در حافظه کوتاه مدت، فرد میتواند بخشی از جزییات رویای خود را به گونه اختیاری از حافظه کوتاه مدت، مجددا جهت بازبینی به آگاهی برساند و یا آن را به حافظه دراز مدت منتقل نماید. آین حجم از اطلاعات در صورت عدم انتقال ارادی به حافظه درازمدت، با سرعتی قابل توجه از حافظه پاک شده و حتی در صورت تمایل قابل دسترسی برای آگاهی مجدد قرار نمیگیرند.
با وجود این کلیات، در مواقعی در عبور از مرز خواب به بیداری، برخی افراد به نوعی از آگاهی از رویا میرسند و به گونهای از وجود و جزئیات آن آگاه میشوند که تمایز آن از آگاهی در زمان بیداری مشکل است. همچنین، پدیده رؤیای شفاف[1] پیچیدگی خاصی به این مبحث اضافه میکند. در رؤیای شفاف، فرد در حال خواب به خواب بودن خود واقف شده وشاید بتواند افکار، استدلالها و روایت رؤیا را به شکلی محدود هدایت و کنترل کند (لابرژ و همکاران، ۲۰۱۸). در این حالت، درونپردازههای رویا از مرحله گزینشِ آگاهی عبور کرده و به آگاهی میرسند، در حالی که بقیه محرکهای حسی و بیرونی به آگاهی نمیرسند. جالب اینجاست، که مقایسه اطلاعات با خاطرات، قضاوت و همسویی با منطق در مرحله پساتبدیل آگاهی، شکل طبیعی خود در زمان بیداری را نداشته و در این هنگام، فرد به صورتی گذرا ارتباطش را با واقعیت از دست میدهد. آین حالت قطع ارتباط با واقعیت، مشابه اختلالات روانپریشی است، با این تفاوت که در این مورد فرد بیدار نمی باشد.
از آنجا که تبدیل درونپردازههای اطلاعاتی به آگاهی تا حد زیادی در زمان خواب متوقف میگردد، جای تعجب نیست که فعالیت ذهنی «انتخاب مبتنی بر آگاهی» که ناشی از آن است نیز غیر فعال باشد. بنابراین اکثر فعالیتهای صورتگرفته در خواب مانند حرکات غیرارادی یا گفتار نامفهوم، توسط سیستم حرکتی خودکار کنترل میشوند. با این حال، گاهی اوقات فعالیتهای هماهنگ و پیچیده تری نیز در خواب رخ میدهد که تحت عنوان راه رفتن در خواب «خوابگردانی» یا صحبت کردن در خواب «خوابگویی» شناخته میشوند (آرنولف و همکاران، ۲۰۱۷). این رفتارهای خودکار یادآور مفهوم «زامبیها» در فلسفه ذهن است که توسط چالمرز (۱۹۹۶) معرفی شده است؛ زامبیها موجوداتی هستند که میتوانند بدون وجود آگاهی، رفتار و عملی مشابه انسان ارائه دهند؛ مفهومی که در دورانی که هوش مصنوعی پیشرفته هنوز وجود نداشت، بسیار قابل تأمل بود، اما امروزه جنبه تاریخی دارد.
آگاهی در تقابل با روح
برخی از پژوهشگران مفهوم «آگاهی» را مترادف سازهای متافیزیکی، یعنی «روح» میدانند. ایده «روح» تاریخچهای قدیمیتر از ادیان کهن داشته که در آن روح را به عنوان موجودیتی پایا و مستقل از وجود خاکی و میرای بشر، معرفی می کنند. ادامه این طرز تفکر در ادیان الهی تکرار گردیده، اما وجود روح جای پای خود را در فلسفه مدرن غربی پس از ظهور نظریه دوگانه دکارتی باز نمود. در این نظریه، دوگانگی ذهن و بدن، خود را جایگزین دوگانگی سنتی روح و جسم کرد. این جایگزینی بهویژه در مفهوم «تئاتر دکارتی» خود را ظاهر میکند، جایی که در ذهن محل خاصی برای قضاوت توسط موجودیتی فرافردی در نظر گرفته شده واین ناظر تئاتر ذهنی یا روح تجربههای ذهنی را مشاهده میکند (دنت و کینزبورن، ۱۹۹۲). این ایده همچنین در آثار اندیشمندان مذهبی همچون برکلی (۱۷۱۳) نیز بازتاب یافته است که روح را بهعنوان ناظری مشابه تئاتر دکارتی تعبیر کردهاند. (دانینگ، ۲۰۲۰).
در نتیجه، جای تعجبی نیست که با این توصیفات، مفهوم آگاهی و روح را درهمآمیخته شده و بسیاری، روح را جایگاه تبلور آگاهی و نقطه اتصال جهان مادی جسم به جهان غیرمادی میدانند. اگرچه نخستین بار برکلی در سال ۱۷۱۰ این دیدگاه را مطرح کرد (دنسی، ۱۹۹۸)، اما این «راید» و چند پژوهشگر دیگر بودند که مفهومی از ذهن متافیزیکی را پیشنهاد کردند که بهعنوان عامل اصلی تصمیمگیریها عمل میکند (چیشولم، ۱۹۶۶؛ کلارک، ۱۹۹۶؛ اوکانر، ۱۹۹۵؛ پریبوم، ۲۰۱۴؛ زیمرمن، ۱۹۸۴). در این دیدگاه، روح عاملی متافیزیکی است که تصمیمات را اتخاذ کرده و برای این تصمیمات به اصل علیت وابسته نیست.
اما هدف این مقاله، در جلب توجه خواننده به اموری است که به گونهای واضح بر تمایز آگاهی و روح تاکید دارند. همچنین، برای سادهتر شدن بحث در این مقاله، از استفاده از واژگانی نظیر جان، روان، ذات یا نیروی حیات که اغلب مترادف با روح استفاده میشوند، خودداری شده است.
آگاهی یک تجربه است
در حالی که آگاهی تجربهای مستقیم و انکارناپذیر است، روح تنها یک باور است. هر انسان در هر لحظه آگاهی را تجربه میکند، اما تجربه مستقیم روح میسر نیست.
آگاهی لحظهای است
آگاهی فرآیندی پویا و متغیر است که از لحظهای به لحظه دیگر تغییر میکند. تجربه ما از آگاهی از یک موضوع هر لحظه ظاهر شده و لحظه دیگر در حالی که محو میگردد جای خود را برای آگاهی از سوژه دیگر باز میکند. این امر در تضاد کامل با مفهوم روح است که معمولاً بهعنوان جوهری مستمر، پایدار وابدی توصیف میشود.
آگاهی وابسته است
آگاهی به عملکرد مغز وابسته است. از آنجا که آگاهی یک تجربه ذهنی است که ناشی از فعالیتهای عینی مغز است، جای تعجب نیست که این تجربه در نتیجه تغییرات شیمیایی یا فیزیکی مغز بهآسانی دچار تحول گردند. همچنین، تجربه آگاهی تحت تاثیر محرکهای خارجی و درونی تاثیر می پذیرد. در حالی که روح معمولاً مستقل از بدن فیزیکی تلقی میشود و حتی میتواند پس از مرگ جسم، به وجود خود ادامه دهد.
آگاهی قابل وقفه است
همانطور که پیشتر توضیح داده شد، آگاهی میتواند توسط عواملی فیزیکی مانند داروها، بیهوشی یا خواب قطع شود. اما تصور اینکه موجودیتی مانند روح بهطور مقطعی از بین برود و دوباره ظاهر شود، با توصیفات سنتی از روح همخوانی ندارد.
آگاهی قابل تحریف است
آگاهی در شرایط مختلف مانند بیماریها یا مواد روانگردان قابل تحریف است. برای مثال، استفاده از مواد روانگردان میتواند آگاهی را موقتاً بهشدت تغییر دهد و ادراک و شناخت را دچار اختلال کند. این ایده که روح بتواند تحت تأثیر مواد شیمیایی دچار تغییر شود با توصیف سنتی از روح بهعنوان جوهری تغییرناپذیر ومستقل از جهان مادی ناسازگار است.
لازم به یادآوری است که هدف از بیان نکات تمایز بین آگاهی و روح، نفی باور به وجود روح یا امکان وجود آن نیست. بلکه، قصد این مقاله تاکید بر این امر است که شناخت ما از آگاهی، بهعنوان یک تجربه ذهنی و شناختی منتج از فعالیت ذهن، با مفهوم سنتی روح بهعنوان موجودیتی غیرمادی، جاودان، مستقل و پیوسته منطبق نیست.
نتیجهگیری
آگاهی یکی از مهمترین عملکردهای مغزی است که با وجود انکارناپذیر بودن تأثیرات و اهمیت آن، چارچوب کنونی فهم ما را از عملکرد فیزیکی ذهن به چالش میکشد. نبودِ روشی عینی برای ارزیابی یا توضیح فیزیکیِ کامل این پدیده، سبب شده که گروهی وجود آن را انکار کرده یا آن را نوعی توهم بنامند. از منظر تاریخی، بسیاری از پدیدههای نوظهور که زمانی «توضیحناپذیر» بهنظر میرسیدند، مانند نیروی جاذبه یا نیروهای الکترومغناطیسی، با پیشرفت علم در چارچوب علمی تبیین شدند. در سوی دیگر بحث، آگاهی با مفهوم غیرمادی و جاودانی روح نیز همسان تلقی شده است.
با این حال، همانطور که در این مقاله به تفصیل بررسی شد، آگاهی تجربهای ذاتی و ذهنی است که حاصل فعالیت مغز بوده و نه صرفاً انعکاسی ساده از اطلاعات حسی و بدنی و یا تفسیری از واقعیت توسط مغز است. آگاهی تجربهای است که هرچند از فعالیت مغزی ناشی میگردد، اما چرایی، چگونگی و جزئیات ایجاد آن در حال حاضر در دامنه علم کنونی ما نمیگنجد. اما تصور انکار چنین پدیدهای آشکار و یا الحاق توهم به این تجربه منحصربهفرد بشری، که مبنای معنا در زندگی است، توسط گروهی از فیلسوفان، کوته اندیشی است.
از سوی دیگر، تمایزات مطرحشده در این مقاله روشن میکند که پدیده آگاهی با مفهوم «روح» همخوانی ندارد و ویژگیهایی نظیر لحظهای بودن، وابستگی کامل به عملکرد مغز، قابلیت توقف و تغییرپذیری آگاهی با توصیف متداول از روح بهعنوان موجودی مستقل، غیرمادی، جاودانه و تغییرناپذیر سازگار نیست.
[1] Lucid Dreaming
منابع
1. آلپورت، آلن. (۱۹۹۲). توجه و کنترل: آیا سؤالات نادرستی مطرح کردهایم؟ پیشرفتها در روانشناسی، ۹۲، صفحات ۱۸۳-۲۱۸.
2. آرنولف، ایزابل؛ اوگوچیونی، جولیا؛ گِی، فابیو. (۲۰۱۷). مغزِ در حال خواب چه میگوید؟ نحو و معنای گفتار در خواب در افراد سالم و بیماران مبتلا به اختلالات خواب. مجلۀ خواب، ۴۰(۱۱).
3. برنت، آیریس. (۲۰۲۳). «مسئلۀ دشوار هوشیاری» ناشی از روانشناسی انسان است. مجلۀ اُپن مایند، ۷، صفحات ۵۶۴-۵۸۷.
4. برنت، آیریس. (۲۰۲۴). هوشیاری دشوار نیست؛ این روانشناسی انسان است که آن را دشوار میسازد! مجلۀ علوم اعصاب هوشیاری، ۲۰۲۴(۱)، مقالۀ niae016.
5. برادبنت، دونالد ای. (۱۹۷۱). تصمیم و استرس. انتشارات آکادمیک پرس.
6. چالمرز، دیوید جی. (۲۰۱۰). سرشت هوشیاری. انتشارات دانشگاه آکسفورد.
7. چیشولم، رادریک ام. (۱۹۶۶). آزادی و عمل. مجموعۀ مقالات دربارۀ اراده آزاد، انتشارات دانشگاه ییل.
8. کلارک، رندولف. (۱۹۹۶). عاملیت علّی و نظریۀ ارادۀ آزاد.
9. دنسی، جاناتان. (۱۹۹۸). برکلی: راهنمایی برای سرگشتگان. انتشارات دانشگاه آکسفورد.
10. دِهِن، استانیسلاس؛ کرزبرگ، میشل؛ شانژو، ژان پیر. (۱۹۹۸). یک مدل نورونی از فضای کاری جهانی در تکالیف شناختی دشوار. مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم آمریکا، ۹۵(۲۴)، صفحات ۱۴۵۲۹-۱۴۵۳۴.
11. دنت، دنیل سی. (۱۹۹۱). توضیح هوشیاری. انتشارات لیتل، براون اند کمپانی.
12. دنت، دنیل؛ کینزبورن، مارسل. (۱۹۹۲). زمان و ناظر: مکان و زمان هوشیاری در مغز. مجلۀ علوم رفتاری و مغزی، ۱۵(۲)، صفحات ۱۸۳-۲۴۷.
13. دویچ، جی. اِی.؛ دویچ، دی. (۱۹۶۳). توجه: برخی ملاحظات نظری. مجلۀ مرور روانشناختی، ۷۰(۱)، صفحه ۸۰.
14. دانینگ، لیزا. (۲۰۲۰). برکلی و ماهیت روح. مطالعات آکسفورد در فلسفۀ مدرن اولیه، ۱۰، صفحات ۱۷۵-۲۰۵.
15. فرناندز-دوکه، دیهگو؛ جانسون، مارک ال. (۲۰۰۲). استعارههای توجه: چگونه استعارهها روانشناسی شناختیِ توجه را هدایت میکنند. مجلۀ علوم شناختی، ۲۶(۱)، صفحات ۸۳-۱۱۶.
16. فرنکیش، کیت. (۲۰۱۶). توهمگرایی بهعنوان نظریهای برای هوشیاری. مجلۀ مطالعات هوشیاری، ۲۳(۱۱–۱۲)، صفحات ۱۱-۳۹.
17. هامفری، نیکلاس. (۲۰۱۱). غبار روح: جادوی هوشیاری. انتشارات دانشگاه پرینستون.
18. جانستون، ویلیام اِی.؛ مککن، رابرت اس. (۲۰۰۶). دربارۀ محدودیتهای مداخلۀ تکالیف همزمان: آیا در مرحلۀ انتخاب پاسخ، یک تنگنا وجود دارد؟ مجلۀ فصلی روانشناسی تجربی، ۵۹(۴)، صفحات ۶۹۴-۷۱۹.
19. لابرژ، استفن؛ لامارکا، کی؛ بِیرد، بی. (۲۰۱۸). درمان پیش از خواب با گالانتامین رؤیای شفاف را تحریک میکند: مطالعهای دوسوکور و کنترلشده با دارونما. مجلۀ پلاس وان، ۱۳(۸).
20. نورمن، دونالد اِی. (۱۹۶۸). به سوی یک نظریۀ حافظه و توجه. مجلۀ مرور روانشناختی، ۷۵(۶)، صفحه ۵۲۲.
21. اوکانر، تیموتی. (۱۹۹۵). عاملیت، علل و رویدادها: جستارهایی دربارۀ عدم تعیّنگرایی و ارادۀ آزاد.
22. پریبوم، دِرِک. (۲۰۱۴). ارادۀ آزاد، عاملیت و معنای زندگی. انتشارات دانشگاه آکسفورد.
23. پرینز، جسی جِی. (۲۰۱۲). مغز آگاه: چگونه توجه تجربۀ ذهنی را پدید میآورد. انتشارات دانشگاه آکسفورد.
24. رینولدز، جان اِچ.؛ دزیمون، رابرت. (۲۰۰۰). نقشهای تعاملیِ توجه و برجستگی بصری در ناحیۀ V4. مجلۀ نورون، ۲۶(۳)، صفحات ۷۰۳-۷۱۴.
25. ترایزمن، آنه. (۱۹۹۹). راهحلهایی برای مسئلۀ اتصال: پیشرفت از طریق بحث و همگرایی. مجلۀ نورون، ۲۴(۱)، صفحات ۱۰۵-۱۱۰.
26. زیمرمن، دین. (۱۹۸۴). عاملیت متافیزیکی و مسئولیت اخلاقی. مجلۀ اخلاق، ۳(۲)، صفحات ۸۹-۱۰۲.
Referrences:
1. Allport, A. (1992). Attention and control: Have we been asking the wrong questions? Advances in psychology, 92, 183–218.
2. Arnulf, I., Uguccioni, G., & Gay, F. (2017). What Does the Sleeping Brain Say? Syntax and Semantics of Sleep Talking in Healthy Subjects and in Parasomnia Patients. Sleep, 40(11). DOI: 10.1093/sleep/zsx159
3. Berent, I. (2023). The “hard problem of consciousness” arises from human psychology. Open Mind, 7, 564–587. https://doi.org/10.1162/opmi_a_00094
4. Berent, I. (2024). Consciousness isn’t “hard”—it’s human psychology that makes it so! Neuroscience of Consciousness, 2024(1), niae016. https://doi.org/10.1093/nc/niae016
5. Broadbent, D. E. (1971). Decision and stress. Academic Press.
6. Chalmers, D. J. (2010). The character of consciousness. Oxford University Press.
7. Chisholm, R. M. (1966). Freedom and action. The Free Will Controversy.
8. Clarke, R. (1996). Agent causation and the theory of free will.
9. Dancy, J. (1998). Berkeley: A guide for the perplexed.
10. Dehaene, S., Kerszberg, M., & Changeux, J. P. (1998). A neuronal model of a global workspace in effortful cognitive tasks. Proceedings of the National Academy of Sciences, 95(24), 14529–14534.
11. Dennett, D. C. (1991). Consciousness explained. Little, Brown and Co.
12. Dennett, D. C., & Kinsbourne, M. (1992). Time and the observer: The where and when of consciousness in the brain. Behavioral and Brain Sciences, 15(2), 183–247.
13. Deutsch, J. A., & Deutsch, D. (1963). Attention: Some theoretical considerations. Psychological Review, 70(1), 80.
14. Downing, L. (2020). Berkeley and the nature of spirit. Oxford Studies in Early Modern Philosophy, 10, 175–205.
15. Fernandez-Duque, D., & Johnson, M. L. (2002). Attention metaphors: How metaphors guide the cognitive psychology of attention. Cognitive Science, 26(1), 83–116.
16. Frankish, K. (2016). Illusionism as a theory of consciousness. Journal of Consciousness Studies, 23(11–12), 11–39.
17. Humphrey N. (2011). Soul Dust: The Magic of Consciousness. Princeton, N.J: Princeton University Press.
18. Johnston, W. A., & McCann, R. S. (2006). On the locus of dual-task interference: Is there a bottleneck at the response selection stage? Quarterly Journal of Experimental Psychology, 59(4), 694–719.
19. LaBerge, S., LaMarca, K., & Baird, B. (2018). Pre-sleep treatment with galantamine stimulates lucid dreaming: A double-blind, placebo-controlled, crossover study. PLOS ONE, 13(8), e0201246.
20. Norman, D. A. (1968). Toward a theory of memory and attention. Psychological Review, 75(6), 522.
21. O’Connor, T. (1995). Agents, causes, and events: Essays on indeterminism and free will.
22. Pereboom, D. (2014). Free will, agency, and meaning in life. Oxford University Press.
23. Prinz, J. J. (2012). The conscious brain: How attention engenders experience. Oxford University Press.
24. Reynolds, J. H., & Desimone, R. (2000). Interacting roles of attention and visual salience in V4. Neuron, 26(3), 703–714.
25. Treisman, A. (1999). Solutions to the binding problem: Progress through controversy and convergence. Neuron, 24(1), 105–110.
26. Zimmerman, D. (1984). Metaphysical agents and moral responsibility. Journal of Ethics, 3(2), 89–102.